شمارهٔ ۴۴۹
خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم
چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم
حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم
ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم
سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت
همین بسست که در آرزوی روی تو باشم
شراب خورده و خوی کرده چون روی بگلستان
سپند آتش غیرت ز رنگ و بوی تو باشم
دمی که غنچه ی سیراب در سخن بگشایی
چو گل شکفته و خندان ز گفتگوی تو باشم
چو کاکل تو پریشان ز شوق روی تو گردم
ز فکر موی میان تو همچو موی تو باشم
سحرگهی که کند زهره ساز چنگ صبوحی
نشسته منتظر رقص و های و هوی تو باشم
گهی که ناز کند خوی نازکت بفغانی
غلام ناز تو گردم اسیر خوی تو باشم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم
چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم
هوش مصنوعی: خوشحالم که بدون اینکه آرزوی تو را داشته باشم، چشمهایم را باز میکنم و دور کوی تو میچرخم.
حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم
ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم
هوش مصنوعی: من در مورد زیباییهای تو مینویسم و نشانی از کوی تو میطلبم، چون به خاطر محبت تو، خیلی از خودم دور شدهام و به جستجوی تو پرداختهام.
سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت
همین بسست که در آرزوی روی تو باشم
هوش مصنوعی: چشم من سزاوار دیدن چهرهی تو نیست؛ همین اندازه کافی است که در آرزوی دیدارت بمانم.
شراب خورده و خوی کرده چون روی بگلستان
سپند آتش غیرت ز رنگ و بوی تو باشم
هوش مصنوعی: من شراب نوشیده و حالتی شگرف یافتهام، مانند گلهایی که در باغ میدرخشند. آتش غیرتم به خاطر رنگ و بوی تو شعلهور است.
دمی که غنچه ی سیراب در سخن بگشایی
چو گل شکفته و خندان ز گفتگوی تو باشم
هوش مصنوعی: وقتی که تو از عمق وجودت سخن بگویی، مانند غنچهای که تازه آب خورده و شکوفا شده، من هم همچون گلی خندان از گفتگوی تو خوشحال و شاداب خواهم بود.
چو کاکل تو پریشان ز شوق روی تو گردم
ز فکر موی میان تو همچو موی تو باشم
هوش مصنوعی: وقتی که موهایت را به خاطر شوق دیدن تو بینظم میبینم، آرزو میکنم که از فکر موی تو به حالتی مثل خودت برسیم.
سحرگهی که کند زهره ساز چنگ صبوحی
نشسته منتظر رقص و های و هوی تو باشم
هوش مصنوعی: صبحگاه که زهره (سیارهی زهره) به خوشی و نغمهسرایی میپردازد، من نیز در انتظار رقص و شادی تو نشستهام.
گهی که ناز کند خوی نازکت بفغانی
غلام ناز تو گردم اسیر خوی تو باشم
هوش مصنوعی: گاهی که تو با ناز و کرشمه رفتار میکنی، من به شدت شیفتهی ناز تو میشوم و مانند یک بنده، اسیر ویژگیهای تو میگردم.