شمارهٔ ۴۴۶
چنین تا کی به حسرت سوی آن گلپیرهن بینم
در آتش گردم و از دور سوی آن بدن بینم
گلش نشکفته، میلرزید جانم، چون بود اکنون
که مست و پیرهنچاکش به گلگشت چمن بینم
چه بر جانم رود چون بگذرد با تای پیراهن
به هرباری که چاک دامن آن سیمتن بینم
چو وقت آید که بینم یک نظر آن شکل آشفته
برد آیینه پیش روی و نگذارد که من بینم
فغانی چون نیفتد آتشم در جان بیطاقت
که آن بد مست را چون فتنه در هر انجمن بینم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین تا کی به حسرت سوی آن گلپیرهن بینم
در آتش گردم و از دور سوی آن بدن بینم
هوش مصنوعی: چقدر زمان میگذرد که با حسرت به آن گل که در لباس زیباییست، نگاه میکنم؛ در حالی که در آتش اشتیاق خود میسوزم و از دور به آن بدن دلانگیز نگاه میکنم.
گلش نشکفته، میلرزید جانم، چون بود اکنون
که مست و پیرهنچاکش به گلگشت چمن بینم
هوش مصنوعی: عشق و شور من هنوز جوان و نارس است، حالا چگونه ممکن است که در این حالت، با دیدن او که خوشحال و شاداب در باغ میچرخد، دلم بلرزد و خوشیاش مرا تحت تأثیر قرار دهد؟
چه بر جانم رود چون بگذرد با تای پیراهن
به هرباری که چاک دامن آن سیمتن بینم
هوش مصنوعی: هر بار که چاک دامن زیبای او را میبینم، نمیتوانم از فکر و احساساتی که به من دست میدهد، رهایی یابم. این دیدن به من تأثیر عمیقی میگذارد و من را دچار احساساتی میکند که نمیتوانم آنها را نادیده بگیرم.
چو وقت آید که بینم یک نظر آن شکل آشفته
برد آیینه پیش روی و نگذارد که من بینم
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که یک بار آن چهرهی آشفته را ببینم. آینه را جلوی من میگذارد و نمیگذارد که من او را ببینم.
فغانی چون نیفتد آتشم در جان بیطاقت
که آن بد مست را چون فتنه در هر انجمن بینم
هوش مصنوعی: وقتی که آتش درونم روشن شود و دلم طاقت نیاورد، حس میکنم آن دردناک بدحال را که در هر جایی همچون آشوبی ظاهر میشود و من مجبور به دیدنش هستم.