شمارهٔ ۴۳۰
هر زمان با خود خیال آن رخ گلگون کنم
آرزوی دیدن رویت بدل افزون کنم
چون خیال صورت خوب تو آرم در نظر
از تحیر آفرین بر خامه ی بیچون کنم
سر ز طاعت بر ندارم گر بعمر خود دمی
سجده یی در سایه آن قامت موزون کنم
من که دارم صد نوا از ناله ی شبگیر خود
گوش کی بر ارغنون بزم افلاطون کنم
گر مرا صد غم بود در دل، چو بینم روی تو
برکشم آهی و غمها را ز دل بیرون کنم
در سخن هر دم چو شمعم سوز دل روشن نشد
در نمیگیرد چراغم تا بکی افسون کنم
کاش پرسد غنچهٔ لعل تو از من نکتهای
تا به تقریب سخن شرح دل پرخون کنم
خواب شد بر دیدهٔ شبزندهدار من حرام
بس که شبها ناله از بیمهری گردون کنم
بیت احزان فغانی کی شود بزم طرب
چند در هر گوشه فریاد از دل محزون کنم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر زمان با خود خیال آن رخ گلگون کنم
آرزوی دیدن رویت بدل افزون کنم
هوش مصنوعی: هر بار که به خودم فکر میکنم، به یاد چهره زیبای تو میافتم و آرزویم برای دیدن روی تو بیشتر میشود.
چون خیال صورت خوب تو آرم در نظر
از تحیر آفرین بر خامه ی بیچون کنم
هوش مصنوعی: زمانی که تصویری از زیبایی تو را در ذهنم مجسم میکنم، به قدری غرق در حیرت میشوم که بر قلم بیجانم آفرین میگویم.
سر ز طاعت بر ندارم گر بعمر خود دمی
سجده یی در سایه آن قامت موزون کنم
هوش مصنوعی: هرگز سر از بندگی و اطاعت بر نخواهم داشت، حتی اگر فقط یک لحظه از عمرم را در مقابل آن قامت زیبا سجده کنم.
من که دارم صد نوا از ناله ی شبگیر خود
گوش کی بر ارغنون بزم افلاطون کنم
هوش مصنوعی: من که در دل شب صدای نالههای خود را دارم، چه کسی به من گوش میدهد تا بتوانم در محفل افلاطون، ساز بزنم و آهنگی سر دهم؟
گر مرا صد غم بود در دل، چو بینم روی تو
برکشم آهی و غمها را ز دل بیرون کنم
هوش مصنوعی: اگرچه در دل من صد غم وجود دارد، اما وقتی که چهرهات را میبینم، آهی میکشم و همه غمهایم را از دل بیرون میرانم.
در سخن هر دم چو شمعم سوز دل روشن نشد
در نمیگیرد چراغم تا بکی افسون کنم
هوش مصنوعی: هر لحظه در گفتارم مانند شمعی میسوزم، اما آتش عشق در دلم روشن نمیشود. تا چه زمانی میتوانم این جادو را ادامه دهم؟
کاش پرسد غنچهٔ لعل تو از من نکتهای
تا به تقریب سخن شرح دل پرخون کنم
هوش مصنوعی: ای کاش غنچهی لبهای سرخ تو از من سوالی میکرد تا بتوانم با صحبت کردن، احساسات دردناک و عمیق خود را بیان کنم.
خواب شد بر دیدهٔ شبزندهدار من حرام
بس که شبها ناله از بیمهری گردون کنم
هوش مصنوعی: چشمان من به خواب رفتهاند و دیگر نمیتوانند آرام بگیرند، زیرا شبها به خاطر بیوفایی دنیا ناله و شکایت میکنم.
بیت احزان فغانی کی شود بزم طرب
چند در هر گوشه فریاد از دل محزون کنم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیتی اشاره میکند که در آن، در دل خود غم و اندوهی عمیق دارد اما در عین حال میخواهد فضایی شاد و خوش را خلق کند. او در هر گوشهای از محیط، به یاد دردهایش فریاد میزند و احساسات غمگینش را ابراز میکند، حتی اگر اطرافش جشنی به راه باشد. این تضاد میان شادی ظاهری و ناراحتی درونی را با بیانی شاعرانه بیان میکند.