شمارهٔ ۴۱۸
گرچه طور رندی و بدنامی از حد میبرم
کافرم گر شمهای از حال خود بد میبرم
هر زمان سنگ جفایی بر سفالم میخورد
کوه کوه درد زین طاق زبرجد میبرم
هیچ کس آگه نشد از آتش پنهان من
میروم زین خاکدان وین داغ با خود میبرم
نیش میگردد اگر بر نوش میبندم امید
نی شود گر دست نزدیک تبرزد میبرم
من که میخواهم که با معشوق مجلس می خورم
سیم و زر سهل است گر سر نیز باید میبرم
آب حیوان در دهان میآیدم از عین لطف
بر زبان چون نام آن سرو سهیقد میبرم
محو بادا هستیم در سایهٔ آن آفتاب
کز فروغ صحبتش عمر مخلد میبرم
گرچه نو نو درد میبینم ز زخم تیغ عشق
از علاجش هر زمان درد مجدد میبرم
از برای آنکه همت بر غزالی بستهام
چون فغانی صد ستم از دست هر دد میبرم
شمارهٔ ۴۱۷: جدا زان ماهر و امشب به دل دردی عجب دارمشمارهٔ ۴۱۹: آه کز هجر تو شبها باده خون دانستهام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه طور رندی و بدنامی از حد میبرم
کافرم گر شمهای از حال خود بد میبرم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه شهرت من به رندی و بدنامی رسیده و از حد فراتر رفته، اگر که در بیان حال خود چیز ناگواری بگویم، کافر هستم.
هر زمان سنگ جفایی بر سفالم میخورد
کوه کوه درد زین طاق زبرجد میبرم
هوش مصنوعی: هر زمان که بر من ظلم و بیعدالتی میشود، مانند کوهی از درد را از دلم به دوش میکشم و بار سنگینی از رنج را تحمل میکنم.
هیچ کس آگه نشد از آتش پنهان من
میروم زین خاکدان وین داغ با خود میبرم
هوش مصنوعی: هیچکس از آتش درون من باخبر نشد. من از این دنیا میروم و این درد را با خود به جا میگذارم.
نیش میگردد اگر بر نوش میبندم امید
نی شود گر دست نزدیک تبرزد میبرم
هوش مصنوعی: اگر بر شیرینی نیشی بزند، من امیدوارم که نیفتد. اگر هم دست به کار شود، من جلوگیری میکنم.
من که میخواهم که با معشوق مجلس می خورم
سیم و زر سهل است گر سر نیز باید میبرم
هوش مصنوعی: من که میخواهم با محبوبم در کنار هم باشم، اگر لازم باشد حتی جانم را هم فدای این عشق میکنم، داشتن ثروت و مال برایم هیچ اهمیتی ندارد.
آب حیوان در دهان میآیدم از عین لطف
بر زبان چون نام آن سرو سهیقد میبرم
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و زیبایی خاصی که در آن سرو سهیقد میبینم، نامش را به زبان میآورم و از شوق و لذت، آب زندگی به دلم میآید.
محو بادا هستیم در سایهٔ آن آفتاب
کز فروغ صحبتش عمر مخلد میبرم
هوش مصنوعی: ما در سایهٔ آن آفتاب محو شدهایم. از نور و روشنی گفتوگوی او، عمر جاودانهای به دست میآورم.
گرچه نو نو درد میبینم ز زخم تیغ عشق
از علاجش هر زمان درد مجدد میبرم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هر روز از زخم عشق درد میکشم، اما به خاطر درمانش بار دیگر دچار درد جدیدی میشوم.
از برای آنکه همت بر غزالی بستهام
چون فغانی صد ستم از دست هر دد میبرم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه من عزم خود را برای دستیابی به هدفی چون غزال شکل دادهام، بهمانند فغانی، از دست هر موجود ظالم و ستمگری، صد ستم و ظلم را برمیدارم.