گنجور

شمارهٔ ۴۱

چندم خراشی از سخن تلخ سینه را
آزار تا کی این دل چون آبگینه را
انگیز خار خار دل ریش عاشق‌ست
دادن به‌دست باد، گل عنبرینه را
صبح‌ست و در پیاله می‌یی همچو آفتاب
ساقی بیار باقی نقل شبینه را
در کش به‌حرف رفته قلم هر‌چه رفت رفت
ما لوح ساده‌ایم چه دانیم کینه را
مستانه آمدی به کنار محیط فیض
پر کن فغانی از در مکنون سفینه را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چندم خراشی از سخن تلخ سینه را
آزار تا کی این دل چون آبگینه را
هوش مصنوعی: تا چند وقت دیگر باید از حرف‌های تلخ و ناگوار رنج ببرم؟ این دل من مانند شیشه حساس و شکننده است.
انگیز خار خار دل ریش عاشق‌ست
دادن به‌دست باد، گل عنبرینه را
هوش مصنوعی: دل شکسته و زخم‌خورده عاشق همچون خارهایی است که انگار بادی ناگهانی آن را تحریک کرده است. برعکس، گل خوشبوی عنبرین به دست باد سپرده شده، نشان از لطافت و زیبایی دارد.
صبح‌ست و در پیاله می‌یی همچو آفتاب
ساقی بیار باقی نقل شبینه را
هوش مصنوعی: صبح شده و در لیوان، می‌ای مانند آفتاب، بیا و باقی شراب شب را برای من بیاور.
در کش به‌حرف رفته قلم هر‌چه رفت رفت
ما لوح ساده‌ایم چه دانیم کینه را
هوش مصنوعی: هر چه که قلم به آن اشاره کرده و نوشته شده، دیگر گذشته است. ما همچنان مانند یک لوح پاک و ساده هستیم و از کینه و حسد چیزی نمی‌دانیم.
مستانه آمدی به کنار محیط فیض
پر کن فغانی از در مکنون سفینه را
هوش مصنوعی: به طرز عاشقانه‌ای به کنار دریای نعمات و برکات آمده‌ای، پس از دل به تماشای این نعمت‌ها بپرداز و فریاد شادی و خوشی سر بده، و رازهای درون کشتی زندگی را پنهان نکن.