شمارهٔ ۴۰۸
دیده را فرش حریم حرمت ساخته ام
مردم دیده طفیل قدمت ساخته ام
اینکه از وصل توام غنچه ی امید شکفت
گل آنست که با داغ غمت ساخته ام
تا خطت بر ورق لاله زد از مشک رقم
جان فدای خط مشکین رقمت ساخته ام
از تو جمعیتم این بس که دل مجنون را
بسته ی سلسله ی خم بخمت ساخته ام
ای زبان قلم از وصف رخت شعله ی نور
دیده روشن ز سواد قلمت ساخته ام
چون فغانی زده بر هستی موهوم قدم
خویش را کشته ی تیغ ستمت ساخته ام
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیده را فرش حریم حرمت ساخته ام
مردم دیده طفیل قدمت ساخته ام
هوش مصنوعی: من برای چشم خود، فرشی از احترام و ارادت به حریم تو قرار دادهام و مردم را به خاطر قدمهای تو، به عنوان سایهوار تو گرداندهام.
اینکه از وصل توام غنچه ی امید شکفت
گل آنست که با داغ غمت ساخته ام
هوش مصنوعی: من از آنچه به وصال تو امید داشتم، شکوفایی و شادی احساس کردم، اما در عین حال، غم و درد فراق تو را نیز پذیرفتهام.
تا خطت بر ورق لاله زد از مشک رقم
جان فدای خط مشکین رقمت ساخته ام
هوش مصنوعی: وقتی نامت بر روی برگ لاله با جوهر مشک نوشته شد، جانم را فدای خط زیبا و مشکیات کردهام و برای تو دل باختهام.
از تو جمعیتم این بس که دل مجنون را
بسته ی سلسله ی خم بخمت ساخته ام
هوش مصنوعی: من به خاطر تو به جمع و جوری در آمدهام که دل مجنون را به زنجیر عشق تو درآوردهام.
ای زبان قلم از وصف رخت شعله ی نور
دیده روشن ز سواد قلمت ساخته ام
هوش مصنوعی: ای زبان، با نوشتن تو، زیبایی چهرهات را که مانند شعلهای روشن و درخشان است، به تصویر کشیدهام.
چون فغانی زده بر هستی موهوم قدم
خویش را کشته ی تیغ ستمت ساخته ام
هوش مصنوعی: من به خاطر فریادهایی که بر دنیای خیالی زدهام، قدمهای خود را قربانی تبر ستم تو کردهام.