گنجور

شمارهٔ ۴۰۱

رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم
داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم
بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم
از گلشنی چنین خوش این یادگار بردیم
گسترده دام همت بر وعده ی همایی
در شاهراه امید بس انتظار بردیم
از بهر نیم جرعه وز بهر یک نظاره
بس تهمت و ملامت زین روزگار بردیم
شمع مراد یک شب روشن نگشت ما را
چندانکه نذر و نیت در هر مزار بردیم
قصر وصال بر ما هر دم بلندتر شد
چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم
دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون
آن دم که در فراقی نام بهار بردیم
با آستین پر گل رفتیم تا بر دوست
زانجا بدرد و حسرت دامان خار بردیم
هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را
دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم
داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم
هوش مصنوعی: ما از کوی محبوب رفتیم و با خود احساس درد و اندوهی را که به ما رسیده بود، به همراه آوردیم. ما از این باغ زیبا و دل‌انگیز بار فراق را برداشتیم.
بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم
از گلشنی چنین خوش این یادگار بردیم
هوش مصنوعی: در مراسم وصال، با غمی عمیق به یاد جدایی، از باغی دل‌انگیز چنین خاطره‌ای را با خود بردیم.
گسترده دام همت بر وعده ی همایی
در شاهراه امید بس انتظار بردیم
هوش مصنوعی: ما به امید رسیدن به هدفی بزرگ و مهم، مدت زیادی در انتظار بوده‌ایم و آرزوهای خود را در مسیر زندگی گسترش داده‌ایم.
از بهر نیم جرعه وز بهر یک نظاره
بس تهمت و ملامت زین روزگار بردیم
هوش مصنوعی: برای یک جرعه نوشیدنی و یک نگاه به محبوب، ما در این روزگار متحمل تهمت و سرزنش‌های زیادی شده‌ایم.
شمع مراد یک شب روشن نگشت ما را
چندانکه نذر و نیت در هر مزار بردیم
هوش مصنوعی: شمعی که امید داشتیم فقط یک شب روشن بماند، اما ما خیلی تلاش کردیم و نذر و نیت‌هایی را در هر جا انجام دادیم، ولی نتیجه‌ای که می‌خواستیم نگرفتیم.
قصر وصال بر ما هر دم بلندتر شد
چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم
هوش مصنوعی: هر لحظه قصر وصال ما بیشتر بالا رفت و ما آنجا به قدری از شیرینی یاد کردیم که این تصویر در ذهن‌مان برجسته‌تر شد.
دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون
آن دم که در فراقی نام بهار بردیم
هوش مصنوعی: در آن لحظه که نام بهار را بر زبان آوردیم، احساس کردیم که جدایی چقدر دردناک است، مثل داغی که بر لاله‌ای در خون خورده باشد.
با آستین پر گل رفتیم تا بر دوست
زانجا بدرد و حسرت دامان خار بردیم
هوش مصنوعی: ما با آستینی پر از گل به سمت دوست رفتیم تا دلی را شاد کنیم، اما از آنجا با حسرت و غمی مثل خار به خانه برگشتیم.
هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را
دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم
هوش مصنوعی: در اوج شور و هیجان، فریاد و تظاهراتی به راه انداختیم و او را در حالی که دست و گردنش بسته بود، تا پای دار آوردیم.