گنجور

شمارهٔ ۴۰۰

سحر ز میکده گریان و دردناک شدم
براه دوست فتادم چو اشک و خاک شدم
چراغ دیده ی من شمع روی ساقی بود
که زد بخرمنم آتش چنانکه پاک شدم
ز راه دختر رز برنخاستم چندان
که پایمال حوادث چو برگ تاک شدم
ز دلق زهد فروشان نیافتم خبری
غبار دامن رندان جامه چاک شدم
ز بسکه همچو فغانی کشیده ام دم سرد
اثر نماند ز من، سوختم، هلاک شدم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحر ز میکده گریان و دردناک شدم
براه دوست فتادم چو اشک و خاک شدم
هوش مصنوعی: در صبح زود، از میکده با حالتی غمناک و گیرا بیرون آمدم و به راهی روانه شدم که دوست در آن است؛ گویی که به همان اندازه که اشک می‌ریزم و در خاک فرو می‌روم، در پی او حرکت می‌کنم.
چراغ دیده ی من شمع روی ساقی بود
که زد بخرمنم آتش چنانکه پاک شدم
هوش مصنوعی: چشم‌های من به مانند شمعی بود که روشنایی‌اش را از ساقی می‌گیرد و وقتی که در آتش عشق او شعله‌ور شدم، پاک و خالص شدم.
ز راه دختر رز برنخاستم چندان
که پایمال حوادث چو برگ تاک شدم
هوش مصنوعی: من از مسیر دختر گل سرخ دور نشدم، تا جایی که مانند برگی از تاک در برابر حوادث و اتفاقات زندگی له و نابود شدم.
ز دلق زهد فروشان نیافتم خبری
غبار دامن رندان جامه چاک شدم
هوش مصنوعی: از لباس و ریایی که زاهدان بر تن دارند، خبری نیافتم. با وجود اینکه دامن رندان پر از خاک و لباس‌های چاک‌چاک است، اما من نیز به این حال درآمدم.
ز بسکه همچو فغانی کشیده ام دم سرد
اثر نماند ز من، سوختم، هلاک شدم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی زیاد فریاد زده‌ام و نفس راحتم را گرفته‌ام، دیگر هیچ نشانی از من باقی نمانده است. به شدت در آتش درد و غم سوزانده شدم و نابود گردیدم.