گنجور

شمارهٔ ۳۹۷

بس بینوا ز ساقی خود دور مانده ام
از سر شراب رفته و مخمور مانده ام
هم آب رفته از دل و هم تاب از نظر
دور از چراغ میکده بی نور مانده ام
نخل مسیح و باغ خلیل و زلال خضر
یکیک ز دست داده و مهجور مانده ام
در هیچ خرقه نیست ز من ناسزاتری
این هم عنایتیست که مستور مانده ام
خلقی به تنگ از من و من از حیات خویش
شرمنده در میانه ی جمهور مانده ام
چشمم بروی شاهد و دل مایل فنا
موقوف یک اشاره ی منظور مانده ام
هر سو تفرجیست درین بزم چون بهشت
تنها نه در مشاهده ی حور مانده ام
صد مرده زنده کرد فغانی طبیب شهر
من از دعای کیست که رنجور مانده ام

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس بینوا ز ساقی خود دور مانده ام
از سر شراب رفته و مخمور مانده ام
هوش مصنوعی: من از ساقی خود دور مانده‌ام و به خاطر رفتن شراب، حالتی مست و بی‌حالی دارم.
هم آب رفته از دل و هم تاب از نظر
دور از چراغ میکده بی نور مانده ام
هوش مصنوعی: هم دل من خالی شده و هم چشمم از دیدن دور است. در این میکده که چراغش خاموش است، من تنها و بی‌نور مانده‌ام.
نخل مسیح و باغ خلیل و زلال خضر
یکیک ز دست داده و مهجور مانده ام
هوش مصنوعی: من از دست نخل مسیح، باغ حضرت ابراهیم و آب روشن خضر دور شده‌ام و احساس تنهایی و جدایی می‌کنم.
در هیچ خرقه نیست ز من ناسزاتری
این هم عنایتیست که مستور مانده ام
هوش مصنوعی: هیچ کس از من بدتر نیست و این هم نعمتی است که در پنهان باقی مانده‌ام.
خلقی به تنگ از من و من از حیات خویش
شرمنده در میانه ی جمهور مانده ام
هوش مصنوعی: من از رفتار دیگران دلخورم و خودم نیز از زندگی‌ام خجالت‌زده هستم، به‌طوری که در میان جمع احساس تنهایی می‌کنم.
چشمم بروی شاهد و دل مایل فنا
موقوف یک اشاره ی منظور مانده ام
هوش مصنوعی: چشمم به سوی معشوق است و دل‌ام به خاطر عشق و زیبایی او آماده فدا شدن است. بابت یک اشاره از جانب او، در انتظار مانده‌ام.
هر سو تفرجیست درین بزم چون بهشت
تنها نه در مشاهده ی حور مانده ام
هوش مصنوعی: در این بزم که بهشت مانند است، همه جا شگفتی‌ها و سرگرمی‌هایی وجود دارد و من تنها به تماشای حورهای بهشتی اکتفا نکرده‌ام.
صد مرده زنده کرد فغانی طبیب شهر
من از دعای کیست که رنجور مانده ام
هوش مصنوعی: طباطبایی، پزشک شهر من با صدای دلنوازش جان صد مرده را باز می‌کند؛ آن‌چنان که من هم از درد و رنجی که دارم، از دعای کسی هنوز بهبود نیافته‌ام.