شمارهٔ ۳۷۹
زبان در ذکر و در دل نقش زلف یار می بندم
مسلمانی اگر اینست من زنار می بندم
بتنگ از من در و دیوار من از بهر دیداری
چو نقش خامه خود را بر در و دیوار می بندم
دمادم شکر و بادام او در عشوه با مردم
من از غیرت نمک بر دیده ی خونبار می بندم
مرا غمهای دیگر می کشد در عشق مهرویان
ز تاب درد تهمت بر دل افگار می بندم
به دست آرد گلی از گلشن امید خود هر کس
مرا خون در جگر شد بسکه در دل خار می بندم
بکام دشمنان برخاستم از مجلس رندان
خیال دوستی با مردم هشیار می بندم
نگاهی می کنم همچون فغانی از سر حسرت
ز پیکان رخنهای دیده ی بیدار می بندم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زبان در ذکر و در دل نقش زلف یار می بندم
مسلمانی اگر اینست من زنار می بندم
هوش مصنوعی: من زبانم به یاد و ذکر محبوب مشغول است و قلبم به زیباییهای او فکر میکند. اگر مسلمان بودن به این معناست که به زنجیر وابستگیهای دینی بند باشم، پس من این زنجیر را به دوش نمیاندازم.
بتنگ از من در و دیوار من از بهر دیداری
چو نقش خامه خود را بر در و دیوار می بندم
هوش مصنوعی: از شدت عشق و علاقهام، همه جا را پر از نشانههایی از وجود تو کردهام. همچون نقشهایی که با قلم بر دیوارها میزنم، هر مکان را به نمادی از یاد تو آراستهام.
دمادم شکر و بادام او در عشوه با مردم
من از غیرت نمک بر دیده ی خونبار می بندم
هوش مصنوعی: هر لحظه زیبایی و نعمت او در حال جلوهگری است و من به خاطر غیرتم، با چشمانی پر از درد و اشک، به او نگاه نمیکنم.
مرا غمهای دیگر می کشد در عشق مهرویان
ز تاب درد تهمت بر دل افگار می بندم
هوش مصنوعی: غمهای دیگری در دل من وجود دارد؛ عشق و زیباییهای محبوبان باعث میشود تا درد تهمتها را تحمل کنم و بر دل غمگینم فشار بیاورم.
به دست آرد گلی از گلشن امید خود هر کس
مرا خون در جگر شد بسکه در دل خار می بندم
هوش مصنوعی: هر کسی در تلاش است تا از باغ امید خود گل زیبایی به دست آورد، اما من به خاطر درد و رنجی که در دل دارم، دائم خارها را در دل خود میکارم.
بکام دشمنان برخاستم از مجلس رندان
خیال دوستی با مردم هشیار می بندم
هوش مصنوعی: من به خاطر دشمنان از جمع رندان خارج شدم و با افرادی که از واقعیت آگاه هستند، دیگر دوستی نمیکنم.
نگاهی می کنم همچون فغانی از سر حسرت
ز پیکان رخنهای دیده ی بیدار می بندم
هوش مصنوعی: من نگاهی میاندازم که مانند فغانی از شدت حسرت است و از چشمان بیدارم به سمت جراحتها و زخمها اشاره میکنم.