شمارهٔ ۳۶۷
جانم افگارست و تن بیمار و دل خون از فراق
هر نفس دردیست بر درد من افزون از فراق
غرق خون دیده ام شبهای هجران و اجل
بر سرم پیوسته می آرد شبیخون از فراق
تا شد آن شاخ گل رعنا برون از دیده ام
می رود بر روی زردم اشک گلگون از فراق
از وصالش بیغمان در بزم عشرت شادمان
من درین بیت الحزن افتاده محزون از فراق
مانده محروم از حریم آستانش روز و شب
سنگ بر سر می زنم در کوه و هامون از فراق
دور ازان شیرین لب لیلی وش آمد بر سرم
آنچه آمد بر سر فرهاد و مجنون از فراق
گر نخواهی بر سر بیمار هجران آمدن
جان نخواهد برد مشتاق تو بیرون از فراق
تا شدی ای گوهر مقصود غایب از نظر
چشمهٔ چشم فغانی گشت جیحون از فراق
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانم افگارست و تن بیمار و دل خون از فراق
هر نفس دردیست بر درد من افزون از فراق
هوش مصنوعی: روح من ناآرام است و بدنم بیمار، دل من از جدایی پر از غم و درد است. هر لحظه که میگذرد، بر دردهایم افزوده میشود.
غرق خون دیده ام شبهای هجران و اجل
بر سرم پیوسته می آرد شبیخون از فراق
هوش مصنوعی: در شبهای جدایی، چشمانم پر از اشک و خون بود و مرگ همیشه در کمین من بود و به طور مداوم از جدایی به من حمله میکرد.
تا شد آن شاخ گل رعنا برون از دیده ام
می رود بر روی زردم اشک گلگون از فراق
هوش مصنوعی: وقتی آن شاخه زیبای گل از جلوی چشمانم دور میشود، اشکهای قرمز رنگی از غصه جدایی بر روی صورتم جاری میشود.
از وصالش بیغمان در بزم عشرت شادمان
من درین بیت الحزن افتاده محزون از فراق
هوش مصنوعی: در میخانهای شاد و سرزنده، من از عشق محبوبم بیخیال و خوشحال هستم، اما در دل خود غم بزرگی دارم و از جدایی او ناراحتم.
مانده محروم از حریم آستانش روز و شب
سنگ بر سر می زنم در کوه و هامون از فراق
هوش مصنوعی: هر روز و شب به خاطر دوری از محبوبم، با شدت و شدت بیشتری بر خودم میزنم و در دشت و کوه و بیابان به سر میبرم.
دور ازان شیرین لب لیلی وش آمد بر سرم
آنچه آمد بر سر فرهاد و مجنون از فراق
هوش مصنوعی: دور از لبهای شیرین لیلی، به سرم آنچه که بر فرهاد و مجنون به خاطر جدایی از عشقشان آمد، میآید.
گر نخواهی بر سر بیمار هجران آمدن
جان نخواهد برد مشتاق تو بیرون از فراق
هوش مصنوعی: اگر نخواهی به ملاقات کسی که به خاطر دوری عاشقش سختی میکشد، بروی، جان مشتاق تو در این جدایی تاب نخواهد آورد.
تا شدی ای گوهر مقصود غایب از نظر
چشمهٔ چشم فغانی گشت جیحون از فراق
هوش مصنوعی: تو که به عنوان گوهری ارزشمند در نظرهای ما ناپیدا شدی، چشمهٔ چشمان ما به خاطر دوریات به فغان درآمد و مانند جیحون طغیانی کرد.