شمارهٔ ۳۶۶
خرم شبی که گردد معشوق یار عاشق
مست آید و گذارد سر در کنار عاشق
ناز و عتاب شیرین از حد گذشت ترسم
زاندم که مانده باشد حیران بکار عاشق
حرفی به هیچ مکتب ننوشته آن فرشته
دیوار خانه پر شد از یادگار عاشق
گویند بهر عاشق بستند زلف خوبان
خود نیست یکسر مو در اعتبار عاشق
همراه آن سوارم کز آتش چراغش
هر دانه شبچراغیست در رهگذار عاشق
کس نیست تا بگوید با آن رقیب پرور
کاین جور از چه کردی بر روزگار عاشق
هر عاشقی که بینم در انتظار یاریست
یار منست دایم در انتظار عاشق
بنشین و روغن افشان بر آتش فغانی
بردار ساغر می بشکن خمار عاشق
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خرم شبی که گردد معشوق یار عاشق
مست آید و گذارد سر در کنار عاشق
هوش مصنوعی: شبی دلانگیز و خوشگذران میشود که معشوق در کنار عاشق باشد و او نیز در حال مستی سرش را بر شانه عاشق بگذارد.
ناز و عتاب شیرین از حد گذشت ترسم
زاندم که مانده باشد حیران بکار عاشق
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو به حدی رسیده که از آن فراتر رفته است. نگرانم که این حالت عاشق را دچار سردرگمی کند.
حرفی به هیچ مکتب ننوشته آن فرشته
دیوار خانه پر شد از یادگار عاشق
هوش مصنوعی: فرشتهای که هیچ پیامی به مکتب نفرستاده، دیوار خانه را پر از یادآوریهای عشق کرده است.
گویند بهر عاشق بستند زلف خوبان
خود نیست یکسر مو در اعتبار عاشق
هوش مصنوعی: میگویند که برای عاشق زلفهای زیبا را بند کردهاند، اما در واقع هیچیک از این زیباییها به عشق عاشق اعتبار نمیدهد.
همراه آن سوارم کز آتش چراغش
هر دانه شبچراغیست در رهگذار عاشق
هوش مصنوعی: من با آن کسی همراه هستم که نور چراغش از آتش روشنتر است و هر ستاره در آسمان شب، مانند چراغی در مسیر عاشقانه، به درخشش او میافزاید.
کس نیست تا بگوید با آن رقیب پرور
کاین جور از چه کردی بر روزگار عاشق
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که بگوید با آن رقیب محبوب چه کردی که چنین بر روزگار عاشق اثر گذاشت.
هر عاشقی که بینم در انتظار یاریست
یار منست دایم در انتظار عاشق
هوش مصنوعی: هر عشق و عاشقی را که میبینم، در جستوجو و انتظار یاری است. اما یار من همیشه در انتظار عاشق است.
بنشین و روغن افشان بر آتش فغانی
بردار ساغر می بشکن خمار عاشق
هوش مصنوعی: بنشین و با آرامش بر آتش شعلهور فریادی سر بده، و یک جام می بنوش که مستی عاشقانهات را باز کند.