شمارهٔ ۳۶۲
تا بکی خندیدن و دل گرمی افزودن چو شمع
آب دندان گشتن و آتش زبان بودن چو شمع
گاه ناپیدا شدن از دیده ها چون شبچراغ
گاه خشک و تر بنور خویش بنمودن چو شمع
از دلم هر قطره خون، تبخاله یی شد جانگداز
گرد لب تا کی زبان آتشین سودن چو شمع
سوختم، آنم بروز آرام نگرفتن چو مهر
خوردن دود چراغم این و نغنودن چو شمع
از من این اشک چو پروین ریختن وز مهوشان
گوش و گردن را بلعل و در برآمودن چو شمع
کمترین طاعت بود در گوشه ی محراب عشق
روزها استادن و شبها نیاسودن چو شمع
دیدن از دور و بزاری سوختن پروانه وار
به که مجلس را به آب دیده آلودن چو شمع
آه از این آتش پرستیدن فغانی با خود آی
چند در دیر مغان زنار بگشودن چو شمع
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا بکی خندیدن و دل گرمی افزودن چو شمع
آب دندان گشتن و آتش زبان بودن چو شمع
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی توانست به طور مداوم و بیدرد زندگی کنی، چون چهرهات مانند شمعی است که میسوزد و آب میشود و زبانت همچنین آتشین و پر از درد خواهد بود.
گاه ناپیدا شدن از دیده ها چون شبچراغ
گاه خشک و تر بنور خویش بنمودن چو شمع
هوش مصنوعی: گاهی انسان به طور ناگهانی از نظرها ناپدید میشود، مانند چراغی که در تاریکی نورش را پنهان میکند. و گاهی هم مثل شمع، نور خود را هم درخشانی و هم در خفی نازکی نشان میدهد.
از دلم هر قطره خون، تبخاله یی شد جانگداز
گرد لب تا کی زبان آتشین سودن چو شمع
هوش مصنوعی: هر قطرهای از دل من همانند درد و اندوهی جانسوز است. تا چه زمانی باید در آتش احساسات خود بسوزم، مانند شمعی که در حال ذوب شدن است؟
سوختم، آنم بروز آرام نگرفتن چو مهر
خوردن دود چراغم این و نغنودن چو شمع
هوش مصنوعی: من در آتش عشق سوختهام و آرامش ندارم، مثل ستارهای که آتش خود را خاموش نمیکند. وجودم مانند شمعی است که در حال ذوب شدن است و دودی از روشناییام بهوجود میآید، اما همچنان درخشانم و غم را در خود نگه داشتهام.
از من این اشک چو پروین ریختن وز مهوشان
گوش و گردن را بلعل و در برآمودن چو شمع
هوش مصنوعی: از چشمان من اشک چون ستارهها ریخته شد و زیباییها را مانند لعلِ درخشانی به تصویر کشیدند، گویی که شمعی درخشید.
کمترین طاعت بود در گوشه ی محراب عشق
روزها استادن و شبها نیاسودن چو شمع
هوش مصنوعی: حداقل عبادت در کنار محراب عشق آن است که روزها ایستاده باشیم و شبها مثل شمع آرام و بیخودی در مقابل عشق نیاساییم.
دیدن از دور و بزاری سوختن پروانه وار
به که مجلس را به آب دیده آلودن چو شمع
هوش مصنوعی: بهتر است از دور نظارهگر حوادث باشی و مانند پروانه به عشق بسوزی، تا اینکه در جمعی حضور داشته باشی و با اشک و غم دل دیگران را آزار دهی مانند شمعی که در مجلس میسوزد.
آه از این آتش پرستیدن فغانی با خود آی
چند در دیر مغان زنار بگشودن چو شمع
هوش مصنوعی: اه چقدر دردناک است که در آتش عشق بسوزم. هر چند که با خودم فریاد میزنم، در میخانهی مغان، بند و زنجیرها را مثل شمعی که ذوب میشود، میگشایم.