شمارهٔ ۳۵۳
نتوانم که بینم از دورش
آه از شرم چشم مخمورش
نیست در شهر کس که عاشق نیست
چه بلا گشت حسن مشهورش
این چراغ از کدام انجمنست
که جهانی بسوخت از نورش
رفت آن ماه نیم مست برون
چه شبی روز کرد مخمورش
چه بود حالت نظر بازی
که چنین آفتیست منظورش
چکند عطر پیرهن، عاشق
فکر کن زعفران و کافورش
چه دلست این دل فغانی وای
که نه پیداست ماتم و سورش
شمارهٔ ۳۵۲: چنان تیزست در خون ریختن مژگان خونریزششمارهٔ ۳۵۴: با کسان در صلح و با خود دایما در جنگ باش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نتوانم که بینم از دورش
آه از شرم چشم مخمورش
هوش مصنوعی: نمیتوانم او را از دور ببینم، از شرم چشمانش احساس عجز و ناتوانی میکنم.
نیست در شهر کس که عاشق نیست
چه بلا گشت حسن مشهورش
هوش مصنوعی: در این شهر هیچ کس نیست که عاشق نباشد، چه مصیبت بزرگی به خاطر زیبایی او به وجود آمده است.
این چراغ از کدام انجمنست
که جهانی بسوخت از نورش
هوش مصنوعی: این چراغ از کدام منبع روشن شده است که نورش جهانی را سوزانده است؟
رفت آن ماه نیم مست برون
چه شبی روز کرد مخمورش
هوش مصنوعی: دیشب آن ماه نیمه مست از خانه خارج شد، چه شبی بود که مستیاش را فراموش کرد.
چه بود حالت نظر بازی
که چنین آفتیست منظورش
هوش مصنوعی: چه حالتی دارد دیدن زیبایی که چنین بلا و مصیبت به همراه دارد؟
چکند عطر پیرهن، عاشق
فکر کن زعفران و کافورش
هوش مصنوعی: عطر پیراهن چه لطیف و دلانگیز است، عاشق، به یاد زعفران و عطر کافور باش.
چه دلست این دل فغانی وای
که نه پیداست ماتم و سورش
هوش مصنوعی: این دل چه دل عجیبی است! فریاد میکشد، اما هیچگونه نشانهای از غم و شادیاش دیده نمیشود.