گنجور

شمارهٔ ۳۴۹

تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش
جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش
چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من
آن خوبتر که خوی کنم هم بخوی خویش
خوش حالتی که در طلبت گم شوم ز خود
چندانکه تا ابد نکنم جستجوی خویش
بیرنگم آنچنان که درین بوستان چو گل
آگه نمی شود دلم از رنگ و بوی خویش
روشندلان چو آینه از غایت صفا
بینند روی خلق و نبینند روی خویش
تا شد کمند زلف تو پیوند جان من
صید دلم رمید ز هر تار موی خویش
رندیست دل شکسته فغانی خاکسار
بر سنگ امتحان زده صد ره سبوی خویش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش
جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش
هوش مصنوعی: چقدر باید از صحبت‌های خودم مشکل بکشید تا اینکه به جایی بروم که دیگر خودم نتوانم راهی برای بازگشت به خودم پیدا کنم.
چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من
آن خوبتر که خوی کنم هم بخوی خویش
هوش مصنوعی: وقتی که من خودم را شبیه کسی نمی‌بینم و کسی هم شبیه من نیست، بهتر است که سعی کنم خودم را به ویژگی‌های خوب دیگران نزدیک کنم.
خوش حالتی که در طلبت گم شوم ز خود
چندانکه تا ابد نکنم جستجوی خویش
هوش مصنوعی: حالتی خوش دارم که در جستجوی تو آن‌چنان غرق شوم که دیگر هیچ‌گاه به دنبال خود نروم.
بیرنگم آنچنان که درین بوستان چو گل
آگه نمی شود دلم از رنگ و بوی خویش
هوش مصنوعی: من به گونه‌ای هستم که در این باغ مانند گل، بی‌رنگ و بی‌بو هستم، و دل‌ام از رنگ و بوی خودم آگاه نیست.
روشندلان چو آینه از غایت صفا
بینند روی خلق و نبینند روی خویش
هوش مصنوعی: روشنفکران مانند آینه، به دلیل پاکی و صفای خود، فقط زیبایی‌های دیگران را می‌بینند و به خودشان توجهی ندارند.
تا شد کمند زلف تو پیوند جان من
صید دلم رمید ز هر تار موی خویش
هوش مصنوعی: وقتی موهای زیبا و خمیده‌ات جانم را در دامی گرفتار کرد، دل من از هر رشته موی تو به سمت آزادی پر کشید.
رندیست دل شکسته فغانی خاکسار
بر سنگ امتحان زده صد ره سبوی خویش
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ای که در مقام رندی و آزادگی است، در برابر سختی‌ها و آزمایش‌ها قرار دارد و با تواضع و بی‌ادعایی، بارها و بارها تلاش کرده تا اثری از خود به جا بگذارد.