شمارهٔ ۳۴۵
میرسد عشق و دل افسرده میآرد به جوش
آه ازین آتش که خون مرده میآرد به جوش
ما هلاک غمزهٔ آن شوخ و او گرم شکار
باز خون صید پیکان خورده میآرد به جوش
میرود مستانه میگوید بسوز و دم مزن
این سخنها عاشق آزرده میآرد به جوش
تنگدل ماییم ورنه غنچهٔ او را چه باک
زان که جانهای به لب آورده میآرد به جوش
رفته بودم در عدم از یک اشارت باز خواند
آن مسیحا صد چنین دل مرده میآرد به جوش
آتشی هست اینکه میریزد فغانی اشک گرم
وز جگر این قطرهٔ نشمرده میآرد به جوش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میرسد عشق و دل افسرده میآرد به جوش
آه ازین آتش که خون مرده میآرد به جوش
هوش مصنوعی: عشق به سراغ انسان میآید و دل غمگین را به حرکت درمیآورد. آه و گلهای از این آتش برمیخیزد که جان و روح مرده را زنده میکند.
ما هلاک غمزهٔ آن شوخ و او گرم شکار
باز خون صید پیکان خورده میآرد به جوش
هوش مصنوعی: من در حال نابودی با ناز و دلربایی آن دختر بازیگوش هستم و او در حال لذت بردن از شکار است، در حالی که خون شکارش به جوش آمده و مانند پیکانی که به هدف خورده، به نحو چشمگیری تماشا میکند.
میرود مستانه میگوید بسوز و دم مزن
این سخنها عاشق آزرده میآرد به جوش
هوش مصنوعی: او با شور و ذوق خاصی حرکت میکند و میگوید هر چه میخواهی بسوز، اما درباره این موضوع صحبت نکن. این حرفها از دل عاشق رنجیده برمیآید و او را به طغیان میآورد.
تنگدل ماییم ورنه غنچهٔ او را چه باک
زان که جانهای به لب آورده میآرد به جوش
هوش مصنوعی: ما انسانهایی دلتنگ هستیم، اما او به ما چه آسیبی میزند؟ زیرا او جانهایی را که دیگر نمیتوانند صبر کنند، به هیجان و جنب و جوش میآورد.
رفته بودم در عدم از یک اشارت باز خواند
آن مسیحا صد چنین دل مرده میآرد به جوش
هوش مصنوعی: رفته بودم در حالت عدم و بیخبری، اما با یک اشاره، آن مسیحا دوباره صدایم کرد. او چنین دلهای مردهای را به زندگی و جوش و خروش میآورد.
آتشی هست اینکه میریزد فغانی اشک گرم
وز جگر این قطرهٔ نشمرده میآرد به جوش
هوش مصنوعی: آتشی در دل وجود دارد که از آن، اشکهای گرم جاری میشود و این قطرههای بیان نشده از جگر به خروش و جوش میآید.