گنجور

شمارهٔ ۳۳۹

به غایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش
هزاران جان شیرین نقل در شب‌های معجونش
هر آنگو با چنین میخواره صحبت آرزو دارد
ببینی عاقبت روزی که در ساغر بود خونش
شدم خاک درت وان ذره کز این خاک برخیزد
نشاند بر کنار چشمه ی خورشید گردونش
نیم زاهد که در خلوت بنور طاعتش یابم
نه جادویم که دام ره کنم طومار افسونش
هران بیدل که خوبانش ببازی در میان گیرند
نگردانند ازو رو تا نگردانند مجنونش
چرا در فکر آن باشم که دل چون کام از او یابد؟
که گر خواهد رساند بر مراد خویش بیچونش
برای درد و داغست آدمی، ور عکس این بودی
نیاوردی قضای ایزد از فردوس بیرونش
ندارد هیچ کم آنمه فغانی مهر افزون کن
که آخر برفروزی صد چراغ از حسن افزونش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به غایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش
هزاران جان شیرین نقل در شب‌های معجونش
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که صحبت‌های دلپذیر و شیرین شخصی که در می‌خانه به سر می‌برد، در واقع بسیار تلخ و دردآور است. او به شدت تحت تأثیر شراب قرمز روشن قرار دارد و این موضوع به آن اندازه عمیق است که هزاران جان شیرین را در شب‌های پر از معجون و جادو در خود دارد.
هر آنگو با چنین میخواره صحبت آرزو دارد
ببینی عاقبت روزی که در ساغر بود خونش
هوش مصنوعی: هر کسی که با چنین میگساری صحبت می‌کند، آرزو دارد روزی را ببیند که نتیجه‌اش خونش در جام باشد.
شدم خاک درت وان ذره کز این خاک برخیزد
نشاند بر کنار چشمه ی خورشید گردونش
هوش مصنوعی: من به خاک تو مبدل شدم و حتی آن ذره‌ای که از این خاک به وجود می‌آید، در کنار چشمه‌ی تابناک خورشید تو قرار می‌گیرد.
نیم زاهد که در خلوت بنور طاعتش یابم
نه جادویم که دام ره کنم طومار افسونش
هوش مصنوعی: نیم زاهد که در تنهایی به نور عبادتش دست پیدا کنم، نه اینکه جادویش مرا به خود مشغول کند و بگذارم در دام افسونش بیفتم.
هران بیدل که خوبانش ببازی در میان گیرند
نگردانند ازو رو تا نگردانند مجنونش
هوش مصنوعی: هر بی‌دل و غمگینی که خوبان و زیبارویان او را در دلتنگی خود بگیرند، از او روی برنمی‌گردانند تا زمانی که او را به دیوانگی بکشند.
چرا در فکر آن باشم که دل چون کام از او یابد؟
که گر خواهد رساند بر مراد خویش بیچونش
هوش مصنوعی: چرا باید نگران باشم که دل همچون دندان از او بهره‌مند شود؟ زیرا اگر بخواهد، بدون هیچ شرطی به آرزوی خود می‌رسد.
برای درد و داغست آدمی، ور عکس این بودی
نیاوردی قضای ایزد از فردوس بیرونش
هوش مصنوعی: انسان برای تجربه درد و رنج خلق شده است و اگر غیر از این بود، خداوند او را از بهشت به این دنیا نمی‌آورد.
ندارد هیچ کم آنمه فغانی مهر افزون کن
که آخر برفروزی صد چراغ از حسن افزونش
هوش مصنوعی: تو هیچ کمبودی نداری، ای فغان‌زن، مهر و محبت خود را بیشتر کن؛ زیرا در نهایت، زیبایی تو همچون صد چراغ درخشنده است.