گنجور

شمارهٔ ۳۳۷

افزون ز صد قیامت در دل زیار آتش
دوزخ یکی و سوزد ما را هزار آتش
در جان ز عشق سوزی در دل ز طعن داغی
یاران حذر که بارد زین روزگار آتش
دلسوزی عزیزان بر گریه ام چه حاصل
آبم گذشت از سر ناید بکار آتش
دزدیده چند سوزم در گوشه های زندان
آن به که برفروزم در پای دار آتش
آتش شود گلستان روز وصال ما را
از بخت واژگون شد گل در کنار آتش
نه مرده ام نه زنده زین لطف و قهر تا کی
وقت شراب آبی، گاه خمار آتش
شد آفت فغانی چشمت ز همنشینان
در گلستان نگیرد الا بخار آتش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افزون ز صد قیامت در دل زیار آتش
دوزخ یکی و سوزد ما را هزار آتش
هوش مصنوعی: در دل زیارت، آتش دوزخ بیشتر از صد قیامت وجود دارد و ما از هزار آتش می‌سوزیم.
در جان ز عشق سوزی در دل ز طعن داغی
یاران حذر که بارد زین روزگار آتش
هوش مصنوعی: در دل حس سوز و در جان احساس درد دارم. دوستان، از این روزگار حذر کنید که آتش مشکلات بی‌رحمانه فرو می‌ریزد.
دلسوزی عزیزان بر گریه ام چه حاصل
آبم گذشت از سر ناید بکار آتش
هوش مصنوعی: عزیزانم برای گریه‌ام نگران باشند، فایده‌ای ندارد؛ چون دیگر کار از کار گذشته و مشکلی حل نمی‌شود.
دزدیده چند سوزم در گوشه های زندان
آن به که برفروزم در پای دار آتش
هوش مصنوعی: در گوشه‌های زندان چندین شمع روشن می‌کنم، که این کار بهتر از آن است که در کنار چوبه‌دار آتش افروزم.
آتش شود گلستان روز وصال ما را
از بخت واژگون شد گل در کنار آتش
هوش مصنوعی: روز وصال ما به اندازه‌ای پرآشوب و گرم است که مانند آتش، گلستان ما را می‌سوزاند. روزگار ما به خاطر بخت بد و شرایط نامناسب مانند گلی در کنار آتش پژمرده و نابود شده است.
نه مرده ام نه زنده زین لطف و قهر تا کی
وقت شراب آبی، گاه خمار آتش
هوش مصنوعی: من نه به حالت مردگی هستم و نه به حالت زندگی، به خاطر این لطف و سرسختی. تا چه زمانی باید منتظر زمان نوشیدن شراب آبی بمانم، در حالی که گاه در حال مستی و گاه در حال سوزش آتش هستم؟
شد آفت فغانی چشمت ز همنشینان
در گلستان نگیرد الا بخار آتش
هوش مصنوعی: چشمانت به خاطر همراهی با دیگران در گلستان دچار فغان و ناله شده است و جز بخار آتش چیزی نمی‌تواند به دست آورد.