شمارهٔ ۳۳۵
به بستر افتم و مردن کنم بهانهٔ خویش
بدین بهانه مگر آرمش به خانهٔ خویش
بسی شبست که در انتظار مقدم تو
چراغ دیده نهادم بر آستانهٔ خویش
بیا که هر که بدانست قیمت دم نقد
به عالمی ندهد عیش یک زمانهٔ خویش
به عشوهٔ می و نقلت به دام آوردم
دلت چگونه ربودم به آب و دانهٔ خویش
حسود تنگنظر گو به داغ غصه بسوز
که هست خاتم مقصود بر نشانهٔ خویش
سگ عنان خودم خوان که دولتم اینست
سرم بلند کن از خط تازیانهٔ خویش
کلید گنج سعادت به دست شاهوَشیست
که بر فقیر نبندد در خزانهٔ خویش
نه مرغ زیرکم ای دهر سنگسارم کن
چرا که بردهام از یاد آشیانهٔ خویش
مرو که سوز فغانی بگیردت دامن
سحر که یاد کند مجلس شبانهٔ خویش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به بستر افتم و مردن کنم بهانهٔ خویش
بدین بهانه مگر آرمش به خانهٔ خویش
هوش مصنوعی: به بستر میروم و بهانه مرگ را بهانهای میکنم تا شاید به آرامش در خانهام برسم.
بسی شبست که در انتظار مقدم تو
چراغ دیده نهادم بر آستانهٔ خویش
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در انتظار آمدن تو نشستهام و چشمانتظاریام را در آستانهٔ در خانهام روشن نگه داشتهام.
بیا که هر که بدانست قیمت دم نقد
به عالمی ندهد عیش یک زمانهٔ خویش
هوش مصنوعی: بیایید تا بفهمیم ارزش لحظه حال چقدر بالاست، به گونهای که کسی که این را درک کند، هرگز لذت یک لحظه از زندگیاش را به هیچ چیز دیگری حتی در کل دنیا نمیدهد.
به عشوهٔ می و نقلت به دام آوردم
دلت چگونه ربودم به آب و دانهٔ خویش
هوش مصنوعی: بسته به زیبایی و لذت نوشیدنی و صحبتهای شیرین، دل تو را فریب دادم و تو را در دام محبت و نعمتهای خود گرفتم.
حسود تنگنظر گو به داغ غصه بسوز
که هست خاتم مقصود بر نشانهٔ خویش
هوش مصنوعی: اگر حسود و بدبین هستی، باید زحمت و غصه خود را تحمل کنی چرا که در نهایت، هدف و خواسته اصلی همیشه در دسترس خود توست.
سگ عنان خودم خوان که دولتم اینست
سرم بلند کن از خط تازیانهٔ خویش
هوش مصنوعی: ای سگ، هدایت من را بر عهده بگیر؛ زیرا حالتی که دارم این است که سرم را از ضربههای تازیانه خود بالا ببرم.
کلید گنج سعادت به دست شاهوَشیست
که بر فقیر نبندد در خزانهٔ خویش
هوش مصنوعی: کلید دستیابی به خوشبختی و سعادت در دستان کسی است که در برابر نیازمندان و فقرا درهای خیری که دارد را ببندد.
نه مرغ زیرکم ای دهر سنگسارم کن
چرا که بردهام از یاد آشیانهٔ خویش
هوش مصنوعی: ای زمانه، مرا به خاطر اینکه مثل پرندهای در بند هستم، مورد آزار و عذاب قرار نده؛ زیرا من خانه و زادگاه خود را فراموش کردهام.
مرو که سوز فغانی بگیردت دامن
سحر که یاد کند مجلس شبانهٔ خویش
هوش مصنوعی: برو و از جایی که ممکن است درد و اندوهت را بیشتر کند دوری کن، چرا که یادآوری شبهای شاد و بهیادماندنیات میتواند تو را از این حال خارج کند.