گنجور

شمارهٔ ۳۲۷

چون یار شدی مهر و وفا گم نکنی باز
از ره نروی گوش به مردم نکنی باز
سوزد جگر مدعی از تندی خویت
در روی وی از شمع تبسم نکنی باز
صد بار دلم را به سخن ساخته یی شاد
آخر چه شنیدی که تکلم نکنی باز
از خشم تو و طعنه ی دشمن نبرم جان
سوی من اگر چشم ترحم نکنی باز
دیدی که چه خون خوردی از آوارگی ایدل
جایی که رسی خو بتنعم نکنی باز
مدهوش شد از خون دل خویش فغانی
از بهر چنین مست سر خم نکنی باز

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون یار شدی مهر و وفا گم نکنی باز
از ره نروی گوش به مردم نکنی باز
هوش مصنوعی: وقتی که با دوست خود صمیمی و وفادار شدی، نباید محبت و صداقت را فراموش کنی و همچنین نباید از مسیر درست دور شوی و به نظرات دیگران اهمیت بیشتری بدهی.
سوزد جگر مدعی از تندی خویت
در روی وی از شمع تبسم نکنی باز
هوش مصنوعی: دل کسی که به تو حسادت می‌ورزد، از شدت زیبایی‌ات می‌سوزد. اما تو با لبخندت مانند شمعی در دل شب، به او توجهی نمی‌کنی و او را فراموش کرده‌ای.
صد بار دلم را به سخن ساخته یی شاد
آخر چه شنیدی که تکلم نکنی باز
هوش مصنوعی: دلم را بارها با سخنان زیبا شاد کردی، اما نمی‌دانم چه چیزی شنیدی که دیگر صحبت نمی‌کنی.
از خشم تو و طعنه ی دشمن نبرم جان
سوی من اگر چشم ترحم نکنی باز
هوش مصنوعی: من از خشم تو و دشنام دشمن نمی‌توانم فرار کنم، اگر تو نخواهی به من ترحم کنی و چشم پوشی نکنی.
دیدی که چه خون خوردی از آوارگی ایدل
جایی که رسی خو بتنعم نکنی باز
هوش مصنوعی: به یاد داری که چقدر زجر کشیدی و رنج بردی از بی‌خانمانی، ای دل؟ جایی که به آرامش می‌رسی، نباید دوباره آرامش را از دست بدهی.
مدهوش شد از خون دل خویش فغانی
از بهر چنین مست سر خم نکنی باز
هوش مصنوعی: شخصی از ناراحتی و درد دل خود بی‌خود شده و از این حال از کسی که به خاطر محبت یا شوق، خماری می‌کشد، خواسته است که دیگر به سراغ آن حال نرود و دوباره به حالت مستی برنگردد.