گنجور

شمارهٔ ۲۳

بهر سرچشمه کان آرام جان زد خرگهی آنجا
بعشرت با می و معشوق بنشیند مهی آنجا
نه دل آگه شود کز دیدنش چون میشود حالم
نه از غیرت توانم دید با این آگهی آنجا
که میداند که چونم میکشد در خلوت آن بدخو
چو هرگز از عزیزان نیست با من همرهی آنجا
نیازی میکنم عرض و برون میآیم از بزمش
نخواهم تا قیامت ساختن ماتمگهی آنجا
در آن نظاره کز هر ذره آتش در جهان افتد
ندارد عاشق بیچاره یارای رهی آنجا
که میداند که چون آمد برون از گلشنش عاشق
تمنای بلندی بود و دست کوتهی آنجا
دگر در سایه ی دیوار آن گل از چه رو آرد
فغانی چون ندارد قیمت برگ کهی آنجا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهر سرچشمه کان آرام جان زد خرگهی آنجا
بعشرت با می و معشوق بنشیند مهی آنجا
هوش مصنوعی: به خاطر آرامش دل، به جایی می‌رود که در آنجا با شادی و خوشی، در کنار شراب و محبوبش، نشسته است.
نه دل آگه شود کز دیدنش چون میشود حالم
نه از غیرت توانم دید با این آگهی آنجا
هوش مصنوعی: دل من نمی‌داند که وقتی او را می‌بینم چه حالتی پیدا می‌کنم و به خاطر عشق و غیرت نمی‌توانم با این آگاهی به آنجا بروم.
که میداند که چونم میکشد در خلوت آن بدخو
چو هرگز از عزیزان نیست با من همرهی آنجا
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند حال من را که در تنهایی این بدخلق مرا آزار می‌دهد. در آنجا هیچ‌کس از عزیزانم همراه من نیست.
نیازی میکنم عرض و برون میآیم از بزمش
نخواهم تا قیامت ساختن ماتمگهی آنجا
هوش مصنوعی: من نیازی به هیچ چیز ندارم و از این میهمانی بیرون می‌آیم. تا همیشه نمی‌خواهم در آن مکان غم و ماتم برپا کنم.
در آن نظاره کز هر ذره آتش در جهان افتد
ندارد عاشق بیچاره یارای رهی آنجا
هوش مصنوعی: در آنجا که از هر ذره شعله‌ای در دنیا به وجود می‌آید، عاشق بیچاره نمی‌تواند به راحتی راهی به آنجا پیدا کند.
که میداند که چون آمد برون از گلشنش عاشق
تمنای بلندی بود و دست کوتهی آنجا
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند که وقتی از باغ زیبایش خارج می‌شود، عاشق آرزوی بلندی بود که در آنجا نمی‌توانست به آن دست یابد.
دگر در سایه ی دیوار آن گل از چه رو آرد
فغانی چون ندارد قیمت برگ کهی آنجا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در سایه دیوار، آن گل برای چه چیزی فریاد می‌زند، در حالی که برگ‌هایش ارزشی ندارند و نمی‌تواند در آنجا بماند.