گنجور

شمارهٔ ۲۰

ز بس که داشتی ای گل همیشه خوار مرا
نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید
ز دست رفت و نیامد بهیچ کار مرا
عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش
بخواب آمد و بگرفت در کنار مرا
هنوز سوزدم از داغ آرزوی تو دل
گهی که لاله دمد از سر مزار مرا
دوای خود ز که جویم که تا تو برگشتی
شده‌ست دشمن جان آنکه بود یار مرا
نه من ز سنگ جفای تو دل‌شکسته شدم
که در فراق، چنین ساخت روزگار مرا
بشهر و کوی فغانی کسم نمی‌باید
که نیست بی‌مه خود هیچ جا قرار مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بس که داشتی ای گل همیشه خوار مرا
نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
هوش مصنوعی: ای گل عزیز، تو چقدر زیبا و باارزش بودی که به خاطر تو هیچ اعتباری برای من در میان دیگران باقی نمانده است.
بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید
ز دست رفت و نیامد بهیچ کار مرا
هوش مصنوعی: من برای چشم‌انتظاری‌ها و آرزوهایم امید فراوانی داشتم، اما وقتی چهره‌ی تو را دیدم، همه‌ی آن امیدها از دست رفت و دیگر بازنگشتند، حتی در هیچ یک از کارهایم.
عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش
بخواب آمد و بگرفت در کنار مرا
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر من از میان نروم، چون مجنون دیشب در خواب به سراغم آمد و مرا در آغوش گرفت.
هنوز سوزدم از داغ آرزوی تو دل
گهی که لاله دمد از سر مزار مرا
هوش مصنوعی: هنوز از عشق تو می‌سوزم و دل‌تنگم، گاهی که لاله‌ها از بالای مزارم شکوفا می‌شوند.
دوای خود ز که جویم که تا تو برگشتی
شده‌ست دشمن جان آنکه بود یار مرا
هوش مصنوعی: من به دنبال دارویی برای خود هستم، زیرا وقتی تو بازگشتی، جانم به دشمنی تبدیل شد که قبلاً یار من بود.
نه من ز سنگ جفای تو دل‌شکسته شدم
که در فراق، چنین ساخت روزگار مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر بی‌وفایی تو دل شکسته‌ام، ولی نه به خاطر سنگینی آن، بلکه به خاطر دوری تو، این روزگار به این شکل برای من ساخته شده است.
بشهر و کوی فغانی کسم نمی‌باید
که نیست بی‌مه خود هیچ جا قرار مرا
هوش مصنوعی: در شهر و محله‌ای که فغان و ناله‌ای وجود ندارد، هیچ جا برای من آرامشی نیست، چون بدون او هیچ جایی برای استراحت ندارم.