گنجور

شمارهٔ ۱۹۹

ماه من از خانه مست شب بهوای که شد
ساقی بزم که گشت شمع سرای که شد
دولت دیدار او باز کرا رخ نمود
آینه ی حسن او روی نمای که شد
غمزه پنهانیش آفت جان که گشت
خنده ی زیر لبش باز بلای که شد
عشوه و نازش کرا داد بشوخی فریب
مکر و فسونش دگر مهر و وفای که شد
گرنه بمستان خویش چاک گریبان نمود
جامه ی صد ناتوان چاک برای که شد
بر سر زانوی که مانده سرو خواب کرد
هیکل و بازوی او دست دعای که شد
بر دل سخت که داشت آه فغانی اثر
هر نفس گرم او داغ جفای که شد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه من از خانه مست شب بهوای که شد
ساقی بزم که گشت شمع سرای که شد
هوش مصنوعی: ای ماه من، وقتی که تاریکی شب به خانه می‌آید و ساقی بزم را به یاد می‌آورم، شمعی که در خانه روشن است، به یاد می‌آید.
دولت دیدار او باز کرا رخ نمود
آینه ی حسن او روی نمای که شد
هوش مصنوعی: خوشبختی و خوش‌حالی ناشی از دیدن او دوباره به چه کسی روی آورده است؟ چهره زیبای او همچون آینه‌ای است که جمال و زیبایی‌اش را نشان می‌دهد.
غمزه پنهانیش آفت جان که گشت
خنده ی زیر لبش باز بلای که شد
هوش مصنوعی: غمزۀ پنهان او برای جانم مضر و خطرناک است، چون وقتی لبخند زیرکانه‌اش نمایان می‌شود، بلایی عظیم بر سرم می‌آورد.
عشوه و نازش کرا داد بشوخی فریب
مکر و فسونش دگر مهر و وفای که شد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت او را چه کسی فراموش کرده که با شوخی و فریب خود، عشق و محبت واقعی را به کجا برده است؟
گرنه بمستان خویش چاک گریبان نمود
جامه ی صد ناتوان چاک برای که شد
هوش مصنوعی: اگر کسی به حال خود رنج ببرد و غمگین شود، به خاطر دیگران جایز نیست که خود را در درد و اندوه غرق کند. این درد و زحمت برای کیست که به آن اهمیت دهد؟
بر سر زانوی که مانده سرو خواب کرد
هیکل و بازوی او دست دعای که شد
هوش مصنوعی: بر روی زانوی او که هنوز در حالت خواب است، قامت و بازویش مانند دعایی است که به آسمان بلند شده.
بر دل سخت که داشت آه فغانی اثر
هر نفس گرم او داغ جفای که شد
هوش مصنوعی: دل سرد و سنگین او با هر نفس گرم، زخم خاطرات تلخی را حس می‌کند که بر او باقی مانده است.