گنجور

شمارهٔ ۱۹۱

روزی فلکم پیش در او نرسانید
بختم بقبول نظر او نرسانید
عشقم تن چون موی بروز سیه افگند
یکبار در آغوش و بر او نرسانید
زانم چه که بر اوج رسد اختر طالع
بر حال بدم چون اثر او نرسانید
آخر دهن آلوده شد از صحبت عاشق
لب گرچه بخون جگر او نرسانید
عاشق بچه مشغول شود پیش که دارد
دستی که به طرف کمر او نرسانید
چون دست بر آن تازه چمن یافت فغانی
آزار بگلبرگ تر او نرسانید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزی فلکم پیش در او نرسانید
بختم بقبول نظر او نرسانید
هوش مصنوعی: روزی به سرنوشت من پیش نیامد که بخت و اقبال من نظر او را جلب کند.
عشقم تن چون موی بروز سیه افگند
یکبار در آغوش و بر او نرسانید
هوش مصنوعی: عشقم به قدری زیبا و دلربا است که تن او مانند مویی تیره و جذاب بر دوش افکنده است. اما من فقط یک بار او را در آغوش گرفتم و دیگر نتوانستم به او نزدیک شوم.
زانم چه که بر اوج رسد اختر طالع
بر حال بدم چون اثر او نرسانید
هوش مصنوعی: می‌دانم که ستاره بخت بر بلندای آسمان می‌درخشد، اما من در شرایط بدی هستم چون تأثیر او به من نرسیده است.
آخر دهن آلوده شد از صحبت عاشق
لب گرچه بخون جگر او نرسانید
هوش مصنوعی: در پایان، زبان من پر از سخنان عاشقانه شد، هرچند نتوانستم به عمق درد و خون دل او پی ببرم.
عاشق بچه مشغول شود پیش که دارد
دستی که به طرف کمر او نرسانید
هوش مصنوعی: عاشق به گرفتن توجه و محبت معشوقش مشغول است، در حالی که نمی‌تواند به راحتی به او نزدیک شود یا دستش را به دور کمرش بیندازد.
چون دست بر آن تازه چمن یافت فغانی
آزار بگلبرگ تر او نرسانید
هوش مصنوعی: وقتی که دستم به آن چمن تازه رسید، صدای فغان و ناله‌ای از آن به گوشم رسید که به گلبرگ زیبای او آسیب نرساند.