شمارهٔ ۱۸۳
گلی که از نفسش مشک ناب بگدازد
چرا لب شکرین از شراب بگدازد
خوش آن بدن که ز می در قبا چو گل روید
نه آنکه همچو شکر در گلاب بگدازد
بر آن سرم که چراغی ز روغنم ماند
دمی که این تن بیخورد و خواب بگدازد
گهی ز غم جگر پاره ام کباب شود
دمی ز غصه دلم چون کباب بگدازد
بدلفروزی شمع جمال او نرسد
هزار سال اگر آفتاب بگدازد
فغانی از طلب کیمیا نیاساید
مگر دمی که درین اضطراب بگدازد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گلی که از نفسش مشک ناب بگدازد
چرا لب شکرین از شراب بگدازد
هوش مصنوعی: گلی که به خاطر بوی خوشش، عطر مشک را منتشر میکند، چرا باید لبهای شیرینش را از شراب تلخ آغشته کند؟
خوش آن بدن که ز می در قبا چو گل روید
نه آنکه همچو شکر در گلاب بگدازد
هوش مصنوعی: تنها بدنی خوش است که مانند گل از زیبایی و شادابی ناشی از عشق و محبت به وجود آمده باشد، نه بدنی که فقط شیرینی خود را در جمع دیگران خرج کند و ناپدید شود.
بر آن سرم که چراغی ز روغنم ماند
دمی که این تن بیخورد و خواب بگدازد
هوش مصنوعی: من در اندیشهام که در زمانی که این بدن از کار بیفتد و خواب مرگ بیفتد، نوری از وجودم باقی بماند.
گهی ز غم جگر پاره ام کباب شود
دمی ز غصه دلم چون کباب بگدازد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از شدت اندوه، قلبم به درد میآید و تب میکند و گاهی دیگر، از ناراحتی مانند کباب ذوب میشود.
بدلفروزی شمع جمال او نرسد
هزار سال اگر آفتاب بگدازد
هوش مصنوعی: نور زیبایی او هرگز به زیبایی خورشید نمیرسد، حتی اگر آفتاب برای هزار سال بسوزد.
فغانی از طلب کیمیا نیاساید
مگر دمی که درین اضطراب بگدازد
هوش مصنوعی: فغان و نالهام از جستجوی کیمیا هرگز قطع نخواهد شد، مگر زمانی که در این پریشانی و نابسامانی ذوب شوم و از بین بروم.

بابافغانی