گنجور

شمارهٔ ۱۸۱

از جور گلرخان دل من خوار و زار شد
چندان جفا کشید که بی اعتبار شد
ای آرزوی دیده و دل بهر دیدنت
عمرم تمام صرف ره انتظار شد
حیرت نصیب دیده ی شب زنده دار گشت
حرمان حواله ی دل امیدوار شد
رفتیم بیرخ تو به نظاره ی چمن
بر هر گلی که دیده فگندیم خار شد
در گریه اختیار ندارم که دیده ام
از گریه در فراق تو بی اختیار شد
گفتم رخت بینم و گیرد دلم قرار
آن خود بلای جان من بیقرار شد
از جلوه ی تو آه فغانی علم کشید
در دل غمی که داشت نهان آشکار شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از جور گلرخان دل من خوار و زار شد
چندان جفا کشید که بی اعتبار شد
هوش مصنوعی: از ظلم و سختگیری محبوبان، دل من به شدت آسیب دیده و زار شده است، به‌نحوی که آن‌قدر ظلم و آزار را تحمل کرده که دیگر ارزش و اعتبار خود را از دست داده است.
ای آرزوی دیده و دل بهر دیدنت
عمرم تمام صرف ره انتظار شد
هوش مصنوعی: ای آرزوی چشم و دل من، تمام عمرم را برای دیدن تو در انتظار گذرانده‌ام.
حیرت نصیب دیده ی شب زنده دار گشت
حرمان حواله ی دل امیدوار شد
هوش مصنوعی: چشمان کسی که شب بیدار می‌ماند، در حیرت و شگفتی قرار می‌گیرد و دل کسی که امیدوار است، دچار ناامیدی و محرومیت می‌شود.
رفتیم بیرخ تو به نظاره ی چمن
بر هر گلی که دیده فگندیم خار شد
هوش مصنوعی: ما به کنار چمن رفتیم تا به تماشای گل‌ها بپردازیم، اما هر گلی که دیدیم، به خاطر خارهایش دردسر ساز شد.
در گریه اختیار ندارم که دیده ام
از گریه در فراق تو بی اختیار شد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به خواسته خودم گریه نکنم، چشمانم به خاطر دوری‌ات به طور ناخواسته پر از اشک شده است.
گفتم رخت بینم و گیرد دلم قرار
آن خود بلای جان من بیقرار شد
هوش مصنوعی: گفتم که چهره‌ات را ببینم تا دلم آرام بگیرد، اما خودت که بلای جان من هستی، باعث بی‌قراری بیشترم شدی.
از جلوه ی تو آه فغانی علم کشید
در دل غمی که داشت نهان آشکار شد
هوش مصنوعی: با نمایاندن زیبایی تو، دل رازی که در آن نهفته بودم، دچار شوق و اندوهی عمیق شد و احساساتم را به وضوح بیان کرد.