گنجور

شمارهٔ ۱۷۴

بتان شهر که ترکانه باج می طلبند
مراد سر بود از هر که تاج می طلبند
نماند در جگرم آب و این سیه چشمان
هنوز از ده ویران خراج می طلبند
ز درد عشق دل خلق روزگار پرست
بغایتی که طبیبان علاج می طلبند
شکر ز شیر جدا می کنند یکجهتان
نه همچو شیر و شکر امتزاج می طلبند
درون درد کشان رخنه رخنه گشت و هنوز
شراب لعل ز جام زجاج می طلبند
منم که روی دلم در شکست کار خودست
وگرنه گبر و مسلمان رواج می طلبند
بجلوه یی نتوان شد چراغ خلوت انس
صفای فطرت و لطف مزاج می طلبند
مران ز انجمن خویش تنگدستان را
که جرعه یی ز سر احتیاج می طلبند
مده ز دست فغانی کمند زلف بتان
که این مراد بشبهای داج می طلبند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بتان شهر که ترکانه باج می طلبند
مراد سر بود از هر که تاج می طلبند
هوش مصنوعی: بتان شهر که ترک‌ها باج می‌خواهند، منظورشان از کسی که تاج (قدرت یا مقام) می‌خواهد، سر اوست.
نماند در جگرم آب و این سیه چشمان
هنوز از ده ویران خراج می طلبند
هوش مصنوعی: دیگر هیچ چیزی در قلبم باقی نمانده و این چشمان تاریک هنوز هم از سرزمین ویرانم، مالیات و هزینه می‌خواهند.
ز درد عشق دل خلق روزگار پرست
بغایتی که طبیبان علاج می طلبند
هوش مصنوعی: دل مردم به خاطر درد عشق، مثل روزگاری پر از رنج و عذاب است، به حدی که پزشکان نیز به دنبال درمان آن هستند.
شکر ز شیر جدا می کنند یکجهتان
نه همچو شیر و شکر امتزاج می طلبند
هوش مصنوعی: شکر را از شیر جدا می‌کنند، اما نه مانند شیر و شکر که با هم ترکیب می‌شوند.
درون درد کشان رخنه رخنه گشت و هنوز
شراب لعل ز جام زجاج می طلبند
هوش مصنوعی: در دل کسانی که درد میکشند، عشق به‌طور عمیق نفوذ کرده و هنوز هم آنان به دنبال نوشیدن شراب قرمز رنگ هستند.
منم که روی دلم در شکست کار خودست
وگرنه گبر و مسلمان رواج می طلبند
هوش مصنوعی: من کسی هستم که شکست دل من ناشی از کار خودم است وگرنه چه کافر و چه مسلمان در پی رواج و شناخته شدن هستند.
بجلوه یی نتوان شد چراغ خلوت انس
صفای فطرت و لطف مزاج می طلبند
هوش مصنوعی: درخشندگی و زیبایی خاصی نمی‌تواند در محفل‌های تنهایی بی‌نظیر انسا‌ن‌ها یافت شود. صفای وجود و لطافت روحی به خوبی احساس می‌شود.
مران ز انجمن خویش تنگدستان را
که جرعه یی ز سر احتیاج می طلبند
هوش مصنوعی: از جمع خود تنگدستان را دور نکن، زیرا آن‌ها جرعه‌ای از نیاز و احتیاج می‌خواهند.
مده ز دست فغانی کمند زلف بتان
که این مراد بشبهای داج می طلبند
هوش مصنوعی: دست از عشق و فریاد برنگیر، زیرا زیبایانی که به زلف خود دل می‌فروشند، در این شب‌های تاریکی به عشق و درخواست خود می‌پردازند.