گنجور

شمارهٔ ۱۷۱

فراوشم شود چندان کز او بیداد می‌آید
ولی فریاد از آن ساعت که یک‌یک یاد می‌آید
ملامت بین که هر سنگی که جست از تیشهٔ فرهاد
هوا می‌گیرد و هم بر سر فرهاد می‌آید
نه تنها آشنا، بیگانه را هم می‌خراشد دل
سخن کز جان پردرد و دل ناشاد می‌آید
به دام انتظار او من آن مرغ گرفتارم
که جانم می‌رود تا بر سرم صیاد می‌آید
به کوی دُردنوشان می‌فشانم قطرهٔ اشکی
که از این خاک بوی مردم آزاد می‌آید
چه می‌پرسی فغانی داستان دل‌خراش من
که گر بر کوه می‌خوانند در فریاد می‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فراوشم شود چندان کز او بیداد می‌آید
ولی فریاد از آن ساعت که یک‌یک یاد می‌آید
هوش مصنوعی: احساسات و افکار من به حدی زیاد می‌شوند که از آن‌ها ظلم و بی‌عدالتی بروز می‌کند، اما از زمانی که به یاد همه‌چیز می‌افتم، صدای فریاد و ناله‌ام بلند می‌شود.
ملامت بین که هر سنگی که جست از تیشهٔ فرهاد
هوا می‌گیرد و هم بر سر فرهاد می‌آید
هوش مصنوعی: به دیگران توجه کن که هر سنگی که از تیشهٔ فرهاد جسته می‌شود، هم به سمت او پرتاب می‌شود و هم از آن بالا می‌رود.
نه تنها آشنا، بیگانه را هم می‌خراشد دل
سخن کز جان پردرد و دل ناشاد می‌آید
هوش مصنوعی: دل پر درد و غم، همچنین بر دل بیگانه نیز تأثیر می‌گذارد و او را می‌آرود. این دل‌نوشته‌ها از جان رنجور من برمی‌آید و نه تنها آشناها بلکه بیگانگان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.
به دام انتظار او من آن مرغ گرفتارم
که جانم می‌رود تا بر سرم صیاد می‌آید
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای در دام انتظار او هستم و جانم در خطر است تا زمانی که صیاد به سراغم بیاید.
به کوی دُردنوشان می‌فشانم قطرهٔ اشکی
که از این خاک بوی مردم آزاد می‌آید
هوش مصنوعی: در محلهٔ کسانی که عشقشان خوش زهر است، اشکی را جاری می‌کنم که از این سرزمین، عطر و بوی انسان‌های آزاد را به مشام می‌رساند.
چه می‌پرسی فغانی داستان دل‌خراش من
که گر بر کوه می‌خوانند در فریاد می‌آید
هوش مصنوعی: چرا از من درباره‌ی قصه‌ی غم‌انگیز دل‌تنگی‌ام می‌پرسی؟ چون اگر بر کوه فریاد بزنم، صدای من به گوش همه خواهد رسید.