شمارهٔ ۱۶۸
چو باشم سر به زانو مانده شب در فکر یار خود
رود چشمم به خواب و ماه بینم در کنار خود
به بزم شمع خودخواهم که سوزم همچو پروانه
که غیرت میبرم از سایهٔ شخص نزار خود
به راه انتظارش تا به کی از اشک نومیدی
به خون غلتیده بینم دیدهٔ شبزندهدار خود
ز آه سینهسوزم چون چراغ لاله درگیرد
خس و خاری که شب در دشت غم سازم حصار خود
فغانی چون به خاطر بگذراند روز وصل او
نهد صد داغ حسرت بر دل امیدوار خود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو باشم سر به زانو مانده شب در فکر یار خود
رود چشمم به خواب و ماه بینم در کنار خود
هوش مصنوعی: زمانی که شب به فکر معشوقم نشستهام و سرم را بر زانو گذاشتهام، چشمانم به خواب میرود و در رؤیای خود ماه را در کنارم میبینم.
به بزم شمع خودخواهم که سوزم همچو پروانه
که غیرت میبرم از سایهٔ شخص نزار خود
هوش مصنوعی: من در جشن و شمع خودم میسوزم، مانند پروانهای که به خاطر عشق و اشتیاق، از سایهٔ شخص ضعیف خود ناراحت و حسود هستم.
به راه انتظارش تا به کی از اشک نومیدی
به خون غلتیده بینم دیدهٔ شبزندهدار خود
هوش مصنوعی: در مسیر انتظار او نمیدانم تا کی باید اشکهای ناامیدیام را ببینم که به مانند خون بر زمین ریخته شده است و چشمان بیدارم در تاریکی این حال را مینگرد.
ز آه سینهسوزم چون چراغ لاله درگیرد
خس و خاری که شب در دشت غم سازم حصار خود
هوش مصنوعی: از درد و اندوهی که در درون دارم، مانند شعلهی یک چراغ روشن میشوم و در مقابل زخمها و دشواریهایی که شبانه در دشت غم ایجاد میشود، دیواری برای خود میسازم.
فغانی چون به خاطر بگذراند روز وصل او
نهد صد داغ حسرت بر دل امیدوار خود
هوش مصنوعی: فغان و نالهام به خاطر این است که وقتی روز وصالش را سپری میکنم، قلب امیدوارم پر از حسرت و درد میشود.

بابافغانی