گنجور

شمارهٔ ۱۶۶

دم به دم در عاشقی دل را زیانی می‌شود
هر زمان از عمر من آخر زمانی می‌شود
دل اسیر خردسالی گشت و این چرخ کهن
پیر می‌سازد مرا تا او جوانی می‌شود
روز اول چون نهاد انگشت بر لوح و قلم
نقش می‌بستم که آخر نکته‌دانی می‌شود
این خرابی‌ها که واقع شد ز آب چشم من
گر فرشته در قلم آرد جهانی می‌شود
ماه من تا شد قرین ساقی خورشیدرو
بر در میخانه هر ساعت قرانی می‌شود
من نه آن مرغم که رنگی دارد از باغ و بهار
آنقدر دانم که گاهی خوش خزانی می‌شود
بعد ازین بی‌ساقی مهوش نخواهم خورد می
بر تنم این آب گر هر قطره جانی می‌شود
این خبرهای عجب کز یار می‌آرد صبا
می‌برم از یاد اگر نه داستانی می‌شود
وه چه معنی دارد این صورت که با چندین سخن
در حضور او فغانی بی‌زبانی می‌شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دم به دم در عاشقی دل را زیانی می‌شود
هر زمان از عمر من آخر زمانی می‌شود
هوش مصنوعی: در هر لحظه از عشق، دل من گرفتار درد و آسیب می‌شود و به همین ترتیب، هر روز از زندگی‌ام به پایان نزدیک‌تر می‌شود.
دل اسیر خردسالی گشت و این چرخ کهن
پیر می‌سازد مرا تا او جوانی می‌شود
هوش مصنوعی: دل من در دوران کودکی به دام افتاد و این جهان کهن و عمرانی مرا شکل می‌دهد تا زمانی که او دوباره جوانی را تجربه کند.
روز اول چون نهاد انگشت بر لوح و قلم
نقش می‌بستم که آخر نکته‌دانی می‌شود
هوش مصنوعی: در روز اول که انگشت به لوح و قلم گذاشتم، در حال نوشتن بودم که شاید در نهایت به دانش و فهمی دست پیدا کنم.
این خرابی‌ها که واقع شد ز آب چشم من
گر فرشته در قلم آرد جهانی می‌شود
هوش مصنوعی: این ویرانی‌هایی که به وجود آمده، به خاطر اشک‌های من است. اگر فرشته‌ای با قلمش این را بنویسد، جهانی دیگر خواهد شد.
ماه من تا شد قرین ساقی خورشیدرو
بر در میخانه هر ساعت قرانی می‌شود
هوش مصنوعی: ماه من زمانی که با ساقی خورشیدرو هم‌نشین شد، هر ساعت در درگاه میخانه، قرآنی بر سر می‌شود.
من نه آن مرغم که رنگی دارد از باغ و بهار
آنقدر دانم که گاهی خوش خزانی می‌شود
هوش مصنوعی: من آن مرغی نیستم که تنها به زیبایی‌ها و رنگ‌های باغ و بهار وابسته باشد؛ بلکه می‌دانم که زندگی گاهی نمی‌تواند به خوبی و سرسبزی بهار باشد و لحظاتی از خزان و دشواری را نیز تجربه می‌کند.
بعد ازین بی‌ساقی مهوش نخواهم خورد می
بر تنم این آب گر هر قطره جانی می‌شود
هوش مصنوعی: پس از این دیگر از شراب دل‌فریب نخواهم نوشید. اگر هر قطره آب هم سبب حیات شود، بر وجودم خواهد ماند.
این خبرهای عجب کز یار می‌آرد صبا
می‌برم از یاد اگر نه داستانی می‌شود
هوش مصنوعی: من خبری عجیب از یارم می‌شنوم که صبا (باد) آن را به من می‌آورد، اما اگر این را فراموش نکنم، ممکن است داستانی جالب از آن شکل بگیرد.
وه چه معنی دارد این صورت که با چندین سخن
در حضور او فغانی بی‌زبانی می‌شود
هوش مصنوعی: این زیبایی چه مفهومی دارد که با وجود چندین کلمه و صحبت، در حضور او انسان احساس بی‌زبانی می‌کند.