شمارهٔ ۱۶۳
هرگز این دست تهی بند نقابی نکشید
خم زلفی نگرفت و می نابی نکشید
سر آبی فلک عشوه گرم جلوه نداد
کان سر آب در آخر بسرایی نکشید
عاشق سوخته خرمن ز بیابان فراق
تشنه آمد بلب چشمه و آبی نکشید
تا دلم آب نشد گوهر مقصود نیافت
به فراغی نرسید آنکه عذابی نکشید
عاشقت چون گل شبنم زده در بر بگرفت
از گریبان ترت بوی گلابی نکشید
مژه چون سوزن، چاک جگرپاره بدوخت
خار دردی ز دل خانه خرابی نکشید
هیچ جا آتش رخسار نیفروخت ز می
کعه ز مرغ دل ما خوان کبابی نکشید
یکسر موی ز دیباچه ی خط تو نخاست
که قلم بر زبر حرف کتابی نکشید
دل مشتاق فغانی فرحانست مدام
گرچه از ساغر مقصود شرابی نکشید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرگز این دست تهی بند نقابی نکشید
خم زلفی نگرفت و می نابی نکشید
هوش مصنوعی: هرگز این دستان خالی بر روی صورت کسی نقابی نداختهاند و به خاطر موهای مجعد کسی خم نشده و از شراب ناب چیزی نچشیدهاند.
سر آبی فلک عشوه گرم جلوه نداد
کان سر آب در آخر بسرایی نکشید
هوش مصنوعی: آسمان با زیبایی و فریبندگی خود چیزی را به ما نشان نداد، چرا که در آخر روزگار، ما به سرنوشت و مقصد نهایی خود خواهیم رسید.
عاشق سوخته خرمن ز بیابان فراق
تشنه آمد بلب چشمه و آبی نکشید
هوش مصنوعی: عاشق، همچون کسی که از شدت دوری محبوبش در آتش عشق میسوزد، از بیابان سختی و جدایی به چشمهای پرآب میرسد، اما با وجود تمایل و تشنگی فراوانش، هیچ آبی نمینوشد.
تا دلم آب نشد گوهر مقصود نیافت
به فراغی نرسید آنکه عذابی نکشید
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل آدمی در آرامش و سکون نباشد، به هدف اصلی خود نخواهد رسید و کسی که در زندگی رنج و عذاب را تجربه نکند، هرگز به آرامش واقعی نخواهد رسید.
عاشقت چون گل شبنم زده در بر بگرفت
از گریبان ترت بوی گلابی نکشید
هوش مصنوعی: عاشق تو مانند گلی است که شبنم روی آن نشسته و وقتی در آغوش تو گرفت، از گریبان تو بویی مانند بوی گل محمدی احساس نکرد.
مژه چون سوزن، چاک جگرپاره بدوخت
خار دردی ز دل خانه خرابی نکشید
هوش مصنوعی: مژه مانند سوزن است که زخمهای عمیق و دردناک را به قلب میزند و غم و اندوهی که از دل ویران به سر میبرد، را نمیتوان تحمل کرد.
هیچ جا آتش رخسار نیفروخت ز می
کعه ز مرغ دل ما خوان کبابی نکشید
هوش مصنوعی: در هیچ مکانی آتش زیبایی چهره انسان را نرافروخته است، مانند شرابی که دل ما را به شوق میآورد و دیگران از آن بهرهمند نشدند.
یکسر موی ز دیباچه ی خط تو نخاست
که قلم بر زبر حرف کتابی نکشید
هوش مصنوعی: تمام موهای فریبنده و زیبا از زیبایی خط تو میدرخشد، چرا که قلم هیچگاه بر روی کلمات کتابی به این درجه از زیبایی و ظرافت نرفته است.
دل مشتاق فغانی فرحانست مدام
گرچه از ساغر مقصود شرابی نکشید
هوش مصنوعی: دل شاد و سرشار از شوق همیشه در حال شادی و هیجان است، هرچند که هنوز از جام دلخواهش هیچ نخورده است.

بابافغانی