شمارهٔ ۱۵۸
مرغ دلم به حلقهٔ مویی نهاده رخ
در باغ وصل بر گل رویی نهاده رخ
مست وصال چون نشود آنکه هر نفس
بیخود بجیب غالیه بویی نهاده رخ
افگنده ام عنان دل از دست هر طرف
در خون من دواسبه عدویی نهاده رخ
در گلشن خیال من از تند باد غم
هر برگ لاله بر لب جویی نهاده رخ
از دیده ام بجستن آن دانه ی گهر
هر قطره ی سرشک بسویی نهاده رخ
در بزم عشق هر نفس از گرمی فراق
لب تشنه یی به پای سبویی نهاده رخ
هر صبح تا بشام فغانی بحاجتی
گریان به قبلهٔ سر کویی نهاده رخ
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرغ دلم به حلقهٔ مویی نهاده رخ
در باغ وصل بر گل رویی نهاده رخ
هوش مصنوعی: پرندهٔ درونم زنجیری از موهای تو به گردن دارد و صورتش را در باغ وصال، بر گلبرگهای روی تو میگذارد.
مست وصال چون نشود آنکه هر نفس
بیخود بجیب غالیه بویی نهاده رخ
هوش مصنوعی: حالت شاد و مستی در پی وصل کسی است که هر دم بیخود و غرق در لذت میشود و بویی خوش از غالیه (عطر و خوشبوکننده) بر چهرهاش نشسته است.
افگنده ام عنان دل از دست هر طرف
در خون من دواسبه عدویی نهاده رخ
هوش مصنوعی: من کنترل دل را از دست دادهام و هر طرف که مینگرم، در خون خود غوطهورم. دو اسب دشمن بر چهرهام نشستهاند.
در گلشن خیال من از تند باد غم
هر برگ لاله بر لب جویی نهاده رخ
هوش مصنوعی: در باغ خیال من، به خاطر وزش تندباد غم، هر برگ لاله بر لب جوی آب استراحت کرده است.
از دیده ام بجستن آن دانه ی گهر
هر قطره ی سرشک بسویی نهاده رخ
هوش مصنوعی: از چشمم به دنباله آن دانه گرانبها میروم؛ هر قطره اشکی که میریزم، به سمتی چهرهام را میسازد.
در بزم عشق هر نفس از گرمی فراق
لب تشنه یی به پای سبویی نهاده رخ
هوش مصنوعی: در مجالس عشق، هر لحظه از شدت دوری، همچون فردی تشنه به آب، صورت خود را به سمت جامی زیبا میبرد.
هر صبح تا بشام فغانی بحاجتی
گریان به قبلهٔ سر کویی نهاده رخ
هوش مصنوعی: هر روز از صبح تا شب، به خاطر درخواستی که دارم، با صدای بلند و نالان به سمتی اشاره میکنم که در آن کوی محبوبم قرار دارد و صورت به سوی کعبه بر زمین میگذارم.

بابافغانی