شمارهٔ ۱۵۷
ای از نظارهٔ تو خجل آفتاب صبح
لعلت به خندهٔ نمکین برده آب صبح
تابان ز جیب پیرهنت سینهٔ چو سیم
چون روشنی روز سفید از نقاب صبح
ما را چو شمع با تو نشانند روبرو
سوز و گداز نیم شب و اضطراب صبح
دل را فراغ میدهد و دیده را فروغ
دیدار آفتابوَشان و شراب صبح
دیوانهٔ جمال تو از مستی خیال
ذوق می شبانه ندانست و خواب صبح
خون شد دلم ز سیر مه و مهر چون شفق
از دیر ماندن شب تار و شتاب صبح
بستان می صبوح فغانی به فال سعد
آن دم که آفتاب گشاید نقاب صبح
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از نظارهٔ تو خجل آفتاب صبح
لعلت به خندهٔ نمکین برده آب صبح
هوش مصنوعی: شعری دربارهی زیبایی و جذابیت چهرهی محبوب است. در این شعر، آفتاب صبح به خاطر درخشش و زیبایی چهرهی محبوب احساس شرمندگی میکند و چنین به نظر میرسد که نور خورشید تحت تأثیر لبخند دلنشین و شگفتانگیز او کمرنگ شده است. به عبارتی، زیبایی محبوب به اندازهای است که حتی خورشید صبح هم نمیتواند خود را با آن مقایسه کند.
تابان ز جیب پیرهنت سینهٔ چو سیم
چون روشنی روز سفید از نقاب صبح
هوش مصنوعی: نورانی از جیب پیرهنت مانند سینهای از جنس سیم، چون روشنی روز که از پرده صبح بیرون میآید.
ما را چو شمع با تو نشانند روبرو
سوز و گداز نیم شب و اضطراب صبح
هوش مصنوعی: ما را مثل شمع در مقابل تو قرار میدهند، در حالیکه در میانه شب احساس سوختن و ذوب شدن داریم و صبح که میشود، اضطراب و نگرانی همراهمان است.
دل را فراغ میدهد و دیده را فروغ
دیدار آفتابوَشان و شراب صبح
هوش مصنوعی: دل را آرامش میبخشد و چشمها را روشنایی دیدار خورشید و زیبایی و لذت شراب صبحگاهی میدهد.
دیوانهٔ جمال تو از مستی خیال
ذوق می شبانه ندانست و خواب صبح
هوش مصنوعی: عشقی که به زیبایی تو دارم، چنان مرا در خود غرق کرده که از شوری که در دل دارم، دیگر نمیدانم شب را چگونه سپری کردم و صبح را در خواب هستم.
خون شد دلم ز سیر مه و مهر چون شفق
از دیر ماندن شب تار و شتاب صبح
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی و محبت ماه و خورشید به درد آمده است؛ مانند سپیدی صبح که از تاریکی شب به آرامی بیرون میآید.
بستان می صبوح فغانی به فال سعد
آن دم که آفتاب گشاید نقاب صبح
هوش مصنوعی: بیا که در صبح زود از شراب لذت ببریم، زیرا در آن زمان که خورشید پرده صبح را کنار میزند، شگون خوشی در انتظار ماست.

بابافغانی