گنجور

شمارهٔ ۱۵۰

بازم چراغ دل بمی ناب روشنست
چشمم ز جلوه ی گل سیراب روشنست
چون صبح اگر ستاره فشانی کنم رواست
کز دیدن تو دیده ی بیخواب روشنست
امشب که در خرابه ی درویش آمدی
بیرون مرو که خانه ز مهتاب روشنست
بخشد صفای چشمه ی خورشید دیده را
آیینه ی رخ تو که چون آب روشنست
شمع مراد من ز تماشای ابرویت
همچون چراغ گوشه ی محراب روشنست
خالی مباد ساغر دور از می وصال
کز این چراغ مجلس احباب روشنست
سربازی فغانی شیدا به تیغ عشق
جوهر صفت ز خنجر قصاب روشنست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بازم چراغ دل بمی ناب روشنست
چشمم ز جلوه ی گل سیراب روشنست
هوش مصنوعی: دل من دوباره روشن است و آرامش دارد. چشمانم به خاطر زیبایی گل، پر از شادی و روشنی شده است.
چون صبح اگر ستاره فشانی کنم رواست
کز دیدن تو دیده ی بیخواب روشنست
هوش مصنوعی: اگر در صبحگاه ستاره‌ای را بدرخشانم، اشکالی ندارد؛ زیرا چشمان بی‌خوابی که از دیدن تو روشن شده است، این را می‌طلبد.
امشب که در خرابه ی درویش آمدی
بیرون مرو که خانه ز مهتاب روشنست
هوش مصنوعی: امشب که به خرابه‌ی درویش سر زدی، از آنجا نرو، زیرا خانه به نور ماه روشن است.
بخشد صفای چشمه ی خورشید دیده را
آیینه ی رخ تو که چون آب روشنست
هوش مصنوعی: چشمه‌ی خورشید، چشم‌ها را روشن و زیبا می‌کند، همان‌طور که آینه‌ی چهره‌ی تو چون آب زلال و درخشان است.
شمع مراد من ز تماشای ابرویت
همچون چراغ گوشه ی محراب روشنست
هوش مصنوعی: شمعی که برای من ارزش و خوشحالی به ارمغان آورده، مانند چراغی که در گوشه‌ی محراب روشن است، به خاطر تماشای زیبایی ابروهای تو می‌تابد.
خالی مباد ساغر دور از می وصال
کز این چراغ مجلس احباب روشنست
هوش مصنوعی: ساغر (جام نوشیدنی) نباید خالی باشد وقتی که از بوی خوش وصال و ملاقات دوری، زیرا این مجلس دوستان با نور و گرمی خاص خود روشن است.
سربازی فغانی شیدا به تیغ عشق
جوهر صفت ز خنجر قصاب روشنست
هوش مصنوعی: یک سرباز از عشق فغانی به وجود آمده که با تیغ عشق، ویژگی‌های خود را مانند خنجر قصاب به روشنی نمایان کرده است.