شمارهٔ ۱۵
شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا
گلها شکفت در چمن کوی او مرا
ای باغبان برو که خدا داد در ازل
سرو سهی تو را، قد دلجوی او مرا
شادم که هر دم از دم دیگر فزونترست
دیوانگی ز سلسلهٔ موی او مرا
رخصت نمیدهد بتماشای ماه نو
میل نظارهٔ خم ابروی او مرا
من هم یکی ز گوشهنشینانم ای رفیق
سرگشته کرده نرگس جادوی او مرا
از منت صبا چو فغانی در این چمن
آزاد ساخت نکهت گیسوی او مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا
گلها شکفت در چمن کوی او مرا
هوش مصنوعی: چشمانم دوباره به چهره زیبای او افتاد و در نتیجه، شکوفههای گل در باغ او برای من شکفت.
ای باغبان برو که خدا داد در ازل
سرو سهی تو را، قد دلجوی او مرا
هوش مصنوعی: ای باغبان، برو که خدا در آغاز آفرینش، سرو بلند و زیبای تو را به من عطا کرده است؛ قد او برایم مثل یک دلجوی دوست داشتنی است.
شادم که هر دم از دم دیگر فزونترست
دیوانگی ز سلسلهٔ موی او مرا
هوش مصنوعی: من خوشحالم که هر لحظه از قبل بهتر و بیشتر است. دیوانگی و شوق من به خاطر زیبایی و جذابیت اوست.
رخصت نمیدهد بتماشای ماه نو
میل نظارهٔ خم ابروی او مرا
هوش مصنوعی: من را از تماشای ماه نو محروم کرده، زیرا تنها به نظارهی خم ابروی او میاندیشم.
من هم یکی ز گوشهنشینانم ای رفیق
سرگشته کرده نرگس جادوی او مرا
هوش مصنوعی: من هم یکی از افرادی هستم که در گوشهای نشستهام، ای دوست گم شده، نرگس چشمهای جادویی او مرا تحت تأثیر قرار داده است.
از منت صبا چو فغانی در این چمن
آزاد ساخت نکهت گیسوی او مرا
هوش مصنوعی: از لطف باد صبا، گلواژهای از عطر و بوی موی او در این باغ به من رسید و مرا آزاد کرد.

بابافغانی