شمارهٔ ۱۴۳
سبزی آثار خط گرد لب آن ساده بست
این عجب آب زمرد بین که بر بیجاده بست
کشته ی آن خط نوخیزم که چون ترکیب شد
صورتش معنی آب زندگی در باده بست
ایکه در دامی نیفتادی مبین زنجیر زلف
این کمند ناز پای مردم آزاده بست
زان نوآموزم جگر خونشد بلی دارد زیان
هر که پیمان با حریف کار ناافتاده بست
آنکه دامن می فشاند از گرد راه میفروش
بهر بزمش گل خرید و بر سر سجاده بست
خواستم تا چون غلامان در سرای او روم
در برویم یا بخاک آستان ننهاده بست
هر سر موی فغانی رشته ی زنار شد
تابنای عهد با آن نامسلمان زاده بست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سبزی آثار خط گرد لب آن ساده بست
این عجب آب زمرد بین که بر بیجاده بست
هوش مصنوعی: سبزی و طراوت خط روی لب آن دختر ساده دل، بسیار زیباست. شگفتانگیز است که چگونه رنگ آب زمردی در میان بیابان خود را نشان داده است.
کشته ی آن خط نوخیزم که چون ترکیب شد
صورتش معنی آب زندگی در باده بست
هوش مصنوعی: من به خاطر آن خط نوظهور که وقتی به تصویر درآمد، معنای آب حیات را در شراب به تصویر کشید، جان خود را فدای آن کردهام.
ایکه در دامی نیفتادی مبین زنجیر زلف
این کمند ناز پای مردم آزاده بست
هوش مصنوعی: اگر تو در دام عشق نیفتادهای، مراقب باش که زنجیرهای زلف او مردم آزاده را به خود متصل کرده است.
زان نوآموزم جگر خونشد بلی دارد زیان
هر که پیمان با حریف کار ناافتاده بست
هوش مصنوعی: از آن تازهکار من بسیار ناراحت شدم، بله، هر کس با رقیبش پیمانی ببندد که عاقبت خوشی ندارد، ضرر خواهد کرد.
آنکه دامن می فشاند از گرد راه میفروش
بهر بزمش گل خرید و بر سر سجاده بست
هوش مصنوعی: کسی که از دور به میفروش نزدیک میشود و دامنش را به حالت احترام جمع میکند، به خاطر جشن و میگساریاش، گلهایی خریداری کرده و بر روی سجادهاش قرار داده است.
خواستم تا چون غلامان در سرای او روم
در برویم یا بخاک آستان ننهاده بست
هوش مصنوعی: خواستم مانند خدمتکاران به خانه او بروم، اما در را بسته بودند و نتوانستم به آستان او رسیدم.
هر سر موی فغانی رشته ی زنار شد
تابنای عهد با آن نامسلمان زاده بست
هوش مصنوعی: هر تار موی فغان من، به عنوان نشانهای از وابستگی به عهد و پیمانی که با آن زناد خویش بسته شده است، تبدیل شده است.

بابافغانی