گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

آه ازین ناز و دلبری که تراست
وین جفا و ستمگری که تراست
شاید ار آدمی پرستد بت
زین همه ظلم و کافری که تراست
ایدل آشفتگی دراز کشید
رشته در دست آن پری که تراست
تشنه لب جان دهی بخاک ایدل
زین خیال سکندری که تراست
بی سر و پا کند فغانی را
این تراش قلندری که تراست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آه ازین ناز و دلبری که تراست
وین جفا و ستمگری که تراست
هوش مصنوعی: ای کاش از این زیبایی و دلربایی که تو داری، بی‌پروا بودی و به این ظلم و ستمی که بر من می‌کنی، توجه نمی‌کردی.
شاید ار آدمی پرستد بت
زین همه ظلم و کافری که تراست
هوش مصنوعی: شاید اگر انسانی به پرستش بتی بپردازد، به خاطر تمام ظلم و کافری است که از تو سرچشمه می‌گیرد.
ایدل آشفتگی دراز کشید
رشته در دست آن پری که تراست
هوش مصنوعی: ایدل در حال استراحت و آرامشی است و رشته‌ای در دست آن پری قرار دارد که تو به او تعلق داری.
تشنه لب جان دهی بخاک ایدل
زین خیال سکندری که تراست
هوش مصنوعی: اگر جان تشنه‌ام را به خاک ایدل بدهی، از این خیال سکندری که تو داری، رهایی می‌یابم.
بی سر و پا کند فغانی را
این تراش قلندری که تراست
هوش مصنوعی: این شکل و شمایل بی‌قید و بندت، فغان و ناله‌ی فغانی را هم به دانش و دیوانگی می‌کشاند.