گنجور

شمارهٔ ۱۲

کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا
یار باید تا گره از کار بگشاید مرا
گر مرا بر دار بندد یار بهر امتحان
کیست کان ساعت بتیغ از دار بگشاید مرا
بسته ی زنجیر زلفت شد دل افگار من
زلف بگشا تا دل افگار بگشاید مرا
از سخن گویند میخیزد سخن، بگشای لب
تا زبان بسته در گفتار بگشاید مرا
بسکه دلتنگم اگر گویم غم دل با کسی
گریه سیل از دیده ی خونبار بگشاید مرا
بند بندم شد فغانی بسته ی زنجیر عشق
خوشدلم زین بندها گر یار بگشاید مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا
یار باید تا گره از کار بگشاید مرا
هوش مصنوعی: تنها با یاری دلبر و محبوب است که می‌توانم مشکلات و گره‌هایم را حل کنم. برای رهایی از دشواری‌ها به یاری او نیاز دارم.
گر مرا بر دار بندد یار بهر امتحان
کیست کان ساعت بتیغ از دار بگشاید مرا
هوش مصنوعی: اگر محبوبم به من آسیب برساند و مرا به دار بیاویزد تا مرا امتحان کند، چه کسی می‌تواند در آن لحظه با تیزی شمشیر، مرا از دار نجات دهد؟
بسته ی زنجیر زلفت شد دل افگار من
زلف بگشا تا دل افگار بگشاید مرا
هوش مصنوعی: دل شکستۀ من به زنجیر زلف‌های تو گرفتار شده است؛ زلف‌هایت را باز کن تا دل آزرده‌ام آزاد شود.
از سخن گویند میخیزد سخن، بگشای لب
تا زبان بسته در گفتار بگشاید مرا
هوش مصنوعی: از صحبت کردن، کلام به وجود می‌آید؛ دهانت را باز کن تا زبان بسته‌ام در گفتگو باز شود.
بسکه دلتنگم اگر گویم غم دل با کسی
گریه سیل از دیده ی خونبار بگشاید مرا
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از غم دل برای کسی بگویم، آن‌قدر دلتنگ و ناراحت هستم که اشکم مانند سیلی از چشمانم سرازیر می‌شود.
بند بندم شد فغانی بسته ی زنجیر عشق
خوشدلم زین بندها گر یار بگشاید مرا
هوش مصنوعی: من با هر ذره از وجودم فریاد می‌زنم و زندگی‌ام به زنجیر عشق وابسته شده است. اما اگر یارم گره این زنجیرها را باز کند، از این بندها خوشحال و رها می‌شوم.