گنجور

شمارهٔ ۱۰۵

به رویم می‌شوی خندان و چشمم از تو خونریزست
در آب و آتشم می‌افگنی باز این چه انگیزست
نداری تاب درد من برون آی از دل تنگم
درین محنت‌سرا منشین که بس جای بلاخیزست
مرا پروانهٔ خود خوانده‌ای طعنم مزن چندین
زبان تیزی چه حاجت شمع من چون آتشم تیزست
چه حاصل چاره سازی چون بعاشق در نمی آیی
چه سود از آشنایی چون دلت بیگانه آمیزست
من بد روز بهبودی ندارم ورنه از بویت
صبا عنبرفشان گشت و نسیم صبح گلبیزست
مسیحا خسته گردد گر تو از دستش کشی دامن
من دیوانه را از ناز کشتی این چه پرهیزست
همه چیز تو محبوبانه و عاشق کشست اما
قیامت در قبای چست و تک بند دلاویزست
من و جولانگه شیرین سواران بگذر ای ناصح
ز سامان باز ماند هر که خاک راه شبدیزست
فغانی در وطن هر دم گلی از گلشنی دارد
ولی مرغ دلش در صحبت یاران تبریزست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به رویم می‌شوی خندان و چشمم از تو خونریزست
در آب و آتشم می‌افگنی باز این چه انگیزست
هوش مصنوعی: تو با خنده بر من می‌نگری و من از عشق تو نگرانم، در حالی که تو همچنان آتش و آب در وجودم می‌افزایی. این وضعیت چه معنا و دلیلی دارد؟
نداری تاب درد من برون آی از دل تنگم
درین محنت‌سرا منشین که بس جای بلاخیزست
هوش مصنوعی: اگر توانایی تحمل درد من را نداری، از دل تنگم خارج شو. در این مکان پر از سختی و رنج، جایی برای تو نیست، چون همه‌جا پر از بلا و مصیبت است.
مرا پروانهٔ خود خوانده‌ای طعنم مزن چندین
زبان تیزی چه حاجت شمع من چون آتشم تیزست
هوش مصنوعی: مرا مانند پروانه‌ای بر خود خواندی، پس چرا مرا سرزنش می‌کنی؟ این همه زبان‌ها و تذکرها به چه کار من می‌آیند؟ چون شمعی که من هستم، آتش من خودم تند و سوزان است.
چه حاصل چاره سازی چون بعاشق در نمی آیی
چه سود از آشنایی چون دلت بیگانه آمیزست
هوش مصنوعی: اگر عشق در وجودت نباشد، تلاش برای حل و فصل مشکلات عشق هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت. و اگر در دل خود نامهربانی و بیگانگی را بپرورانی، آشنا شدن با دیگران نیز فایده‌ای نخواهد داشت.
من بد روز بهبودی ندارم ورنه از بویت
صبا عنبرفشان گشت و نسیم صبح گلبیزست
هوش مصنوعی: در روزهای بدی که من هستم، حال خوبی ندارم. اما اگر حال بهتر بود، عطر خوشبوی تو به مشام می‌رسید و نسیم صبح، گل‌ها را پر از عطر می‌کرد.
مسیحا خسته گردد گر تو از دستش کشی دامن
من دیوانه را از ناز کشتی این چه پرهیزست
هوش مصنوعی: اگر تو دست از محبت مسیحا برداری، او نیز خسته خواهد شد. من هم که دیوانه‌وار در حال عشق‌ورزی هستم، چطور می‌توانم خودم را از زخم‌ها و نازهای تو دور کنم؟ این چه نوع احتیاط و پرهیز است؟
همه چیز تو محبوبانه و عاشق کشست اما
قیامت در قبای چست و تک بند دلاویزست
هوش مصنوعی: تمامی چیزهایی که تو را زیبا و جذاب می‌کند، مثل عاشقانی است که جان می‌سپارند. اما روز قیامت در پوششی از زیبایی و ظرافت به انتظار است.
من و جولانگه شیرین سواران بگذر ای ناصح
ز سامان باز ماند هر که خاک راه شبدیزست
هوش مصنوعی: به من و مکان زیبای سواران اجازه بده تا عبور کنیم. ای نصیحت‌کننده، هر کسی که در مسیر شبدیز قدم بگذارد، از سامان و آرامش دور خواهد ماند.
فغانی در وطن هر دم گلی از گلشنی دارد
ولی مرغ دلش در صحبت یاران تبریزست
هوش مصنوعی: فغان هر لحظه در وطن از شادابی گل‌ها به گوش می‌رسد، اما دل او در جمع دوستانش در تبریز به پرواز درآمده است.