شمارهٔ ۱۰۶
رویم شکفته از سخن تلخ مردمست
زهرست در دهان و لبم در تبسمست
بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر
رحمی، به دل درآی که جای ترحمست
سیاره ی زبون چکند فتنه مهر تست
در کار من گره نه از افلاک و انجمست
دانم حلاوت سخن پند گو ولی
آفت زبان ساقی شیرین تکلمست
خون می چکد ز اطلس سیما بی سپهر
بس رنگ بوالعجب که درین نیلگون حمست
با هر که تاختی سر و جان باخت در رهت
رخش ترا چه خون که نه در کاسه ی سمست
از هیچ رو نبرد فغانی رهی بدوست
خضر رهش شوید که در کار خود گمست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رویم شکفته از سخن تلخ مردمست
زهرست در دهان و لبم در تبسمست
هوش مصنوعی: چهرهام از صحبتهای تلخ مردم پژمرده شده، مانند زهر در دهانم و لبانم در حال لبخند زدن است.
بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر
رحمی، به دل درآی که جای ترحمست
هوش مصنوعی: نمیتوانم تحمل کنم و جایی برای صبر ندارم. ای دل، به من نزدیک شو که قلبم نیاز به رحمت دارد.
سیاره ی زبون چکند فتنه مهر تست
در کار من گره نه از افلاک و انجمست
هوش مصنوعی: سیارهای که نماد عشق و محبت است، در زندگی من مشکلاتی ایجاد کرده است. این مشکلات به خاطر ستارهها و اجرام آسمانی نیست، بلکه ناشی از عشق توست.
دانم حلاوت سخن پند گو ولی
آفت زبان ساقی شیرین تکلمست
هوش مصنوعی: میدانم که حرفهای نصیحتآمیز دلنشین هستند، اما خطر و آسیب زبان ساقی در گفتن سخنان شیرین وجود دارد.
خون می چکد ز اطلس سیما بی سپهر
بس رنگ بوالعجب که درین نیلگون حمست
هوش مصنوعی: صورت زیبا و شگفتانگیز او، همچون ابری به رنگ نیل، باعث میشود که اشک و خون از چشمهایم بریزد. این زیبایی و رنگها برای من بسیار حیرتانگیز و غیرعادی به نظر میرسند.
با هر که تاختی سر و جان باخت در رهت
رخش ترا چه خون که نه در کاسه ی سمست
هوش مصنوعی: با هر کسی که در مسیرت مقابله کردی، سر و جانش را فدای تو کرد. حالا در برابر اسبت، چه خونریزیای وجود دارد که در کاسهی سمش نباشد؟
از هیچ رو نبرد فغانی رهی بدوست
خضر رهش شوید که در کار خود گمست
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که فریاد و ناله کنی، به جایی نخواهی رسید. تنها کسی که میتواند به تو کمک کند، همان خضر (نماد راهنمایی و بصیرتی) است. در واقع، او باید تو را از سردرگمی نجات دهد، چون خودت در مسیر زندگیات گم شدهای.

بابافغانی