گنجور

شمارهٔ ۲۰ - در منقبت مولای متقیان و ائمه ی اطهار علیهم السلام

ای رخ فرخنده ات خورشید ایوان جمال
قامت نورانیت شمع شبستان خیال
هدهد فرخنده فال طرف بامت جبرئیل
بلبل دستانسرای باغ اسلامت بلال
گاه اعجاز کلام از لفظ گوهر بار خویش
داده یی صدره فصیحان عرب را گوشمال
نطق انفاس روانبخش تو در لفظ حدیث
از صفا چون گوهر رخشنده در آب زلال
شد مسلسل گوهر ارواح در بحر قدم
شاهباز عرش پرواز تو چون افشاند بال
خاستی از جوهر خاک قدومت ذره یی
کلک صورتگر نهادی بر رخ خورشید خال
کی ابد آباد گشتی گر نبودی در ازل
آفرینش را به خاک آستانت اتصال
بود در لوح ازل آدم مجرد چون الف
منضم از نام محمد گشت باوی میم و دال
اینکه می جست از خدا طوفان به آب دیده نوح
خواست تا بنشاند از پیش رهت گر درحال
نور بیچون بود مرآت دلت زانرو نشد
جز تو کس را در درون خلوت جانان مجال
لن ترانی شد جواب موسی عمران ز طور
بر تو خود ظاهر شد انوار مقدس بی سؤال
یکنظر نور تجلی دید و بیخود شد کلیم
روز و شب داری تو آن را در نظر بی انفعال
تا سر خوان نبوت را ولینعمت شوی
شد خلیل از انتظار مقدمت همچون خلال
بوی خلقت گر نبودی شامل حال رسل
کی سلیمانرا به فرمان آمدی باد شمال
از حجر مرغ مرصع شد به فرمانت عیان
جان نثار مقدمت ای طایر فرخنده فال
پرتو مهر ازل کز حسن یوسف جلوه داشت
از مه روی تو ظاهر گشت بر وجه کمال
گلشن جان را سبب نخل دلارای تو شد
بردمد آری هزاران شاخ گل از یک نهال
فقرت از تسکین مسکینان امت بود و بس
ورنه کی باشد نبوت را زیان از ملک و مال
مه اسیر دام مهر تست ز آنرو می کشد
هر سر ماهش فلک در طوق سیمین هلال
فیض عامت گر نبودی زاد راه آخرت
آدم خاکی چه کردی چاره ی مشتی عیال
مرکب عزم ترا صانع ز فضل خویش داد
تن ز جوهر سرز در وز رشته های حور یال
رحمت عام تو با شاه و گدا باشد یکی
آب صافی را چه غم از کاسه ی زر یا سفال
در سجود افتند خلق عالمی بی اختیار
شعله ی شمع رخت هر جا که یابد اشتعال
هر خیال بد که در دل داشتند اهل نفاق
جمله را احسان عوض کردی زهی حسن خصال
نور ابن عم تو نبود جدا از نور تو
در میان یکدلان رسم دویی باشد محال
سر نزد زین هفت پرده بر مثال پنج فرق
پنج گوهر در بها و قدر، بی شبه و مثال
در قبای سبز، یکتا سرو آزاد حسن
شمع سبزی بود روشن در سرابستان آل
در لباس ارغوانی، نخل گلرنگ حسین
راست چون شاخ گلی در بوستان اعتدال
زینت و زیب ریاض شرع زین العابدین
آن بهار بی خزان آن آفتاب بی زوال
شمع محراب امامت باقر، آن کز علم و دین
از سر سجاده ی طاعت نرفتی ماه و سال
حفظ جعفر گر شود پیوند ترکیب زمان
تا ابد سر رشته ی هستی نیابد انفصال
بحر عرفان موسی کاظم که از عین ورع
گوهر افشان بود چشمش دایم از فکر مآل
قبله ی هشتم غریب طوس کز بیداد و جور
شربت زهر مخالف خورد بی تغییر حال
هر پسر کو از دل و جان پرورد مهر تقی
همچو شیر مادرش نان پدر بادا حلال
ماه ایوان ولایت شاه روشندل نقی
آنکه مهرش در دل هر ذره دارد اتصال
شهسوار لشکر دین عسکری آن کز شکوه
زیر نعل توسن او توتیا گردد جبال
حضرت ختم ولایت مهدی صاحب زمان
آنکه زو شد صدر خاور رشک ایوان جلال
یا حبیب الله بحق مهر این روشندلان
کز دعا روز جزا خلقی رهانند از وبال
از کمال و رحمت و احسان، من درمانده را
دستگیری کن که هستم غرقه ی بحر ضلال
سر به زانو مانده ام عمری به فکر نعت تو
قامت خم گشته ام اینک بدین معنیست دال
یک رقم از بحر اوصافت نیارد در قلم
گر فغانی تا ابد نظم سخن بندد خیال
تا زنند از غایت همت ببام قصر دین
پنج نوبت اهل دین بر کوس استغنا دوال
گوش جان دوستانت باد بر نعت و درود
جسم بدخواه و مخالف از فغان و ناله نال

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رخ فرخنده ات خورشید ایوان جمال
قامت نورانیت شمع شبستان خیال
هوش مصنوعی: ای چهره‌ی زیبا و خوشحال تو همچون خورشید در آسمان زیبایی، و قامت نورانی‌ات همانند شمع در شبستان خیال و خیال‌پردازی‌های من است.
هدهد فرخنده فال طرف بامت جبرئیل
بلبل دستانسرای باغ اسلامت بلال
هوش مصنوعی: پرنده‌ای خوش خبر بر روی بام تو نشسته که جبرئیل او را بشارت می‌دهد و بلبل، که سخن‌سرای دستان است، در باغ اسلام تو می‌خواند.
گاه اعجاز کلام از لفظ گوهر بار خویش
داده یی صدره فصیحان عرب را گوشمال
هوش مصنوعی: گاه کلام با قدرت و زیبایی خود، چنان تأثیری دارد که باعث می‌شود بزرگ‌ترین و فصیح‌ترین سخنوران عرب هم به شیوه‌ی آن گوش بسپارند و تحت تأثیر قرار بگیرند.
نطق انفاس روانبخش تو در لفظ حدیث
از صفا چون گوهر رخشنده در آب زلال
هوش مصنوعی: صحبت‌های دلنشین و روح‌افزای تو مانند کلمات زیبا و شفاف است که در دل می‌نشیند، مانند درخشندگی یک گوهر در آب زلال که جذاب و دلربا است.
شد مسلسل گوهر ارواح در بحر قدم
شاهباز عرش پرواز تو چون افشاند بال
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف عروج و پرواز روح‌ها و قدرت الهی می‌پردازد. او از وجود گوهری صحبت می‌کند که همچون زنجیره‌ای در عمق هستی قرار دارد و در این میان، شاهباز عرش، یعنی پرنده‌ای عظیم و بلندپرواز، به تعبیر آزادی و تعالی روح اشاره دارد. همچنین به تعبیری، بال‌های این پرنده به مانند بارشی است که در آسمان پاشیده می‌شود و نماد قدرت و آزادی در صعود به فضاهای بالاتر است.
خاستی از جوهر خاک قدومت ذره یی
کلک صورتگر نهادی بر رخ خورشید خال
هوش مصنوعی: خواستی که از خاک وجودت، نقطه‌ای شگفت‌انگیز بر چهره خورشید بگذاری، مانند اثر هنرمندی که بر روی چهره زیبایی می‌کشد.
کی ابد آباد گشتی گر نبودی در ازل
آفرینش را به خاک آستانت اتصال
هوش مصنوعی: کی می‌توانستی جاودانه و همواره برقرار بمانی اگر در آغاز آفرینش، وجودی نداشتی و به خاک آستانت ارتباطی نمی‌یافت.
بود در لوح ازل آدم مجرد چون الف
منضم از نام محمد گشت باوی میم و دال
هوش مصنوعی: در لوح ازل، آدم به صورت روحی خالص موجود بود و مانند حرف "الف" به نام محمد متصل شد و به واسطه حروف "میم" و "دال" شکل گرفت.
اینکه می جست از خدا طوفان به آب دیده نوح
خواست تا بنشاند از پیش رهت گر درحال
هوش مصنوعی: نوح با چشمان اشکبارش در جستجوی خدا بود و از او خواسته بود تا طوفانی ایجاد کند که بتواند او را از مشکلات و موانعش نجات دهد و راه را برایش هموار کند.
نور بیچون بود مرآت دلت زانرو نشد
جز تو کس را در درون خلوت جانان مجال
هوش مصنوعی: نور بی‌نهایت، آینه دل توست؛ از این رو، جز تو هیچ کس را در خلوت جانان جایی نیست.
لن ترانی شد جواب موسی عمران ز طور
بر تو خود ظاهر شد انوار مقدس بی سؤال
هوش مصنوعی: تو هرگز مرا نخواهی دید، این پاسخ موسی بود که از کوه طور دریافت کرد. نورهای مقدس بدون هیچ سؤالی بر تو نمایان شدند.
یکنظر نور تجلی دید و بیخود شد کلیم
روز و شب داری تو آن را در نظر بی انفعال
هوش مصنوعی: یک چشم‌انداز از نور حقیقت را دید و به حالت شگفتی و حیرت درآمد. ای کلیم (موسى)، روز و شب این نور را در نظر داری و نسبت به آن بی‌تأثیری.
تا سر خوان نبوت را ولینعمت شوی
شد خلیل از انتظار مقدمت همچون خلال
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر سر سفره نبوت نشسته‌ای و نعمتی بزرگ به تو عطا شده، باید همچون ابراهیم (خلیل) منتظر آمدنت باشم و برای این دیدار آماده‌ام.
بوی خلقت گر نبودی شامل حال رسل
کی سلیمانرا به فرمان آمدی باد شمال
هوش مصنوعی: اگر عطر خلقت وجود نداشت، دیگر پیامبران چگونه می‌توانستند مانند سلیمان، بدین‌سان به فرمان باد شمال تسلط یابند؟
از حجر مرغ مرصع شد به فرمانت عیان
جان نثار مقدمت ای طایر فرخنده فال
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که از سنگی زیبا و پر زرق و برق شکل گرفته، به خاطر فرمان تو نمایان شده است. جانم را به خاطر حضور تو قربانی می‌کنم، ای پرنده‌ای خوش‌شانس و نیکو مقدر.
پرتو مهر ازل کز حسن یوسف جلوه داشت
از مه روی تو ظاهر گشت بر وجه کمال
هوش مصنوعی: نور عشق ازل که در زیبایی یوسف درخشید، اکنون بر روی تو نمایان شده و به کمال رسیده است.
گلشن جان را سبب نخل دلارای تو شد
بردمد آری هزاران شاخ گل از یک نهال
هوش مصنوعی: گلشن جان به خاطر وجود نخل دل‌انگیز تو شکوفا شده است و از یک درخت، هزاران شاخه گل به وجود آمده است.
فقرت از تسکین مسکینان امت بود و بس
ورنه کی باشد نبوت را زیان از ملک و مال
هوش مصنوعی: فقر تنها برای آرامش نیازمندان جامعه بود و بس. در غیر این صورت، آیا نبوت می‌تواند از داشتن ثروت و اموال ضرر ببیند؟
مه اسیر دام مهر تست ز آنرو می کشد
هر سر ماهش فلک در طوق سیمین هلال
هوش مصنوعی: ماه به دام عشق تو گرفتار است و به همین دلیل، هر یک از او که به سمت آسمان می‌رود، در حلقه‌ای نقره‌ای شکل از هلال ماه محاصره می‌شود.
فیض عامت گر نبودی زاد راه آخرت
آدم خاکی چه کردی چاره ی مشتی عیال
هوش مصنوعی: اگر نعمت تو گسترده نبود، انسان‌هایی که از خاک آفریده شده‌اند، در راه رسیدن به آخرت چه می‌کردند و چگونه می‌توانستند برای زندگی خود که محدود به چند نفر است، تدبیری بیندیشند؟
مرکب عزم ترا صانع ز فضل خویش داد
تن ز جوهر سرز در وز رشته های حور یال
هوش مصنوعی: توانی و اراده‌ات را خداوند با فضل و نیکی خود به تو عطا کرده است. وجود تو از ذات پاکی خلق شده و زیبایی‌ات همچون یالی که حوران دارند، با ظرافت و جلال است.
رحمت عام تو با شاه و گدا باشد یکی
آب صافی را چه غم از کاسه ی زر یا سفال
هوش مصنوعی: رحمت تو به همه، اعم از پادشاه و گدا، یکسان است. آب زلال و پاک از کاسه‌ی طلا یا سفال چه اهمیتی دارد؟
در سجود افتند خلق عالمی بی اختیار
شعله ی شمع رخت هر جا که یابد اشتعال
هوش مصنوعی: مردم به طور ناخودآگاه در برابر زیبایی تو خضوع می‌کنند و مانند شعله‌ای که شمع را روشن می‌کند، هر جا که تو باشند، آتش اشتیاق در دلشان شعله ور می‌شود.
هر خیال بد که در دل داشتند اهل نفاق
جمله را احسان عوض کردی زهی حسن خصال
هوش مصنوعی: هر فکر بدی که اهل نفاق در دل داشتند، تو به جای آن، نیکی و احسان کردی. چقدر خوب است که این ویژگی را داری!
نور ابن عم تو نبود جدا از نور تو
در میان یکدلان رسم دویی باشد محال
هوش مصنوعی: نور پسرعمویت از نور تو جدا نیست، در دل‌های یکدلی، دوگانگی غیرممکن است.
سر نزد زین هفت پرده بر مثال پنج فرق
پنج گوهر در بها و قدر، بی شبه و مثال
هوش مصنوعی: سر را بالا ببر، زیرا در پس این هفت پرده، پنج بخش وجود دارد که هر یک از آن‌ها به اندازه‌ای ارزشمند و با کیفیت است که هیچ شبیه و مشابهی ندارد.
در قبای سبز، یکتا سرو آزاد حسن
شمع سبزی بود روشن در سرابستان آل
هوش مصنوعی: در جامه‌ای سبز، سرو بلند و زیبایی وجود داشت که مانند شمعی سبز در یک منطقه سراب‌گونه می‌درخشید.
در لباس ارغوانی، نخل گلرنگ حسین
راست چون شاخ گلی در بوستان اعتدال
هوش مصنوعی: در لباسی به رنگ ارغوان، نخل سرخ و زرد حسین شبیه به شاخه گلی در باغی که به توازن و اعتدال رسیده، قرار دارد.
زینت و زیب ریاض شرع زین العابدین
آن بهار بی خزان آن آفتاب بی زوال
هوش مصنوعی: زینت و زیبایی باغ‌های دین، زین العابدین است. او بهار همیشگی و خورشید پایدار است.
شمع محراب امامت باقر، آن کز علم و دین
از سر سجاده ی طاعت نرفتی ماه و سال
هوش مصنوعی: شمعی که در محراب امامت باقر می‌درخشد، نماد علم و دیانت است و او همواره از موقف عبودیت و بندگی خارج نشده است، چه ماه‌ها و چه سال‌ها بگذرد.
حفظ جعفر گر شود پیوند ترکیب زمان
تا ابد سر رشته ی هستی نیابد انفصال
هوش مصنوعی: اگر پیوند و ارتباط جعفر برقرار شود، ترکیب زمان تا ابد سررشته وجود را پیدا کرده و هیچ گاه از هم جدا نخواهد شد.
بحر عرفان موسی کاظم که از عین ورع
گوهر افشان بود چشمش دایم از فکر مآل
هوش مصنوعی: موسی کاظم، در عمق دریای عرفان غرق شده است و ویژگی او، خلوص و پرهیزگاری‌اش است که مانند جواهر می‌درخشد. او همیشه در فکر عاقبت و پیامدهای اعمال خویش است.
قبله ی هشتم غریب طوس کز بیداد و جور
شربت زهر مخالف خورد بی تغییر حال
هوش مصنوعی: قبله‌ی هشتم، در شهری غریب به نام طوس، از ظلم و ستمی که به او روا داشتند، دچار رنج و درد شد و همچنان از این وضعیت دچار تغییر و دگرگونی نگردید.
هر پسر کو از دل و جان پرورد مهر تقی
همچو شیر مادرش نان پدر بادا حلال
هوش مصنوعی: هر پسری که با عشق و محبت بزرگ شده باشد، مانند شیری که از مادرش شیر می‌خورد، نان پدرش برای او حلال و جایز است.
ماه ایوان ولایت شاه روشندل نقی
آنکه مهرش در دل هر ذره دارد اتصال
هوش مصنوعی: ماه در آسمان فرمانروایی، روشنی‌بخش دل‌های نیکوکاران است. او که عشق و محبتش در وجود هر ذره‌ای وجود دارد و ارتباطی عمیق با همه ایجاد کرده است.
شهسوار لشکر دین عسکری آن کز شکوه
زیر نعل توسن او توتیا گردد جبال
هوش مصنوعی: یک فرمانده مقتدر از لشکر دین وجود دارد که شکوه و جلال او به قدری زیاد است که حتی کوه‌ها هم در زیر سم ستوریش به گردی تبدیل می‌شوند.
حضرت ختم ولایت مهدی صاحب زمان
آنکه زو شد صدر خاور رشک ایوان جلال
هوش مصنوعی: حضرت مهدی، که آخرین پیشوای الهی است، در زمان خود به عنوان شخصیت برجسته‌ای در سرزمین‌های شرقی شناخته می‌شود و مقام او باعث حسادت و تحسین دربارهای بزرگ می‌گردد.
یا حبیب الله بحق مهر این روشندلان
کز دعا روز جزا خلقی رهانند از وبال
هوش مصنوعی: ای محبوب خدا، به حق محبت این روشندلان که با دعاهای خود در روز قیامت، بندگان را از سختی‌ها نجات می‌دهند.
از کمال و رحمت و احسان، من درمانده را
دستگیری کن که هستم غرقه ی بحر ضلال
هوش مصنوعی: از بزرگی و مهربانی و لطف خود، به من که در رنج و سختی هستم کمک کن، زیرا در حال غرق شدن در دریا و گمراهی هستم.
سر به زانو مانده ام عمری به فکر نعت تو
قامت خم گشته ام اینک بدین معنیست دال
هوش مصنوعی: من سال‌هاست که به فکر تو هستم و سرم را به زانو گذاشته‌ام. حالا به خاطر این عشق و علاقه‌ام، قامت من خم شده است.
یک رقم از بحر اوصافت نیارد در قلم
گر فغانی تا ابد نظم سخن بندد خیال
هوش مصنوعی: هیچ نوشته‌ای نمی‌تواند تمام ویژگی‌ها و صفات او را به درستی بیان کند، چون حتی اگر کسی به توصیف او بپردازد، باز هم تخیل و احساساتش به طور کامل نمی‌تواند حقیقت را بازتاب دهد.
تا زنند از غایت همت ببام قصر دین
پنج نوبت اهل دین بر کوس استغنا دوال
هوش مصنوعی: در نهایت تلاش و اراده، اهل ایمان به اوج ارتفاع و شکوه دین می‌رسند و چندین بار با ابزار‌های مختلف به دنیا اعلام می‌کنند که در زندگی به نعمت و بی‌نیازی دست یافته‌اند.
گوش جان دوستانت باد بر نعت و درود
جسم بدخواه و مخالف از فغان و ناله نال
هوش مصنوعی: به گوش جانت توجه کن که دوستانت به نیکی و مهر یاد می‌کنند، در حالی که دشمنان و مخالفان با ناله و فغان به فکر گزند زدن هستند.