گنجور

فصل ۹۹

عشق آنست که در کانون دل مکنون است ظهورش بشنید و صف معشوق بود یا بدید جمالش و از آن است که دل از درد و وجع و احتراق در نالش باشد دایماً زیرا که آتش ظاهر ارکان سوزد و این آتش جان سوزد همانا نارُ اللّهِ المُوقَدَةُ الّتی تَطَلِعُ عَلَی الْأفئِدةِ عبارت ازین آتش بود و مثال او در اعتقاد عذاب گورست مرده در عذاب گور متألم و سوخته و متوجع و دردمند، و آتش و ضرب پدید نه همچنین درد و وجع و تألم و احتراق عشق موجود و اسباب آن ناپیدا، عاشق بیخواب و بی قرار و بی‌آرام می‌نالد و می‌زارد خلق بیخبر نمک ملامت بر جراحت او می‌پاشند و در هنگام سوزش او خاموش می‌باشند و بدان راه نبرند عجب تر آنست که معشوق گوید دور باش:

غیرت آمد بر دلم زد دور باش
یعنی ای نااهل ازین در دور باش

هر آینه بیچاره را صبر پیشه باید کرد و خود را زیر تیشه باید کرد تا آنچه از احکام عشق برو رود بی او بود تا او را ملوم و خاسر نبود می‌گوید:

از من ببرد هر چه ببازم چکنم
وانگه بدرد پردۀ زارم چکنم
چون نیست وصال حضرتش در خور من
با درد فراق اگر نسازم چکنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق آنست که در کانون دل مکنون است ظهورش بشنید و صف معشوق بود یا بدید جمالش و از آن است که دل از درد و وجع و احتراق در نالش باشد دایماً زیرا که آتش ظاهر ارکان سوزد و این آتش جان سوزد همانا نارُ اللّهِ المُوقَدَةُ الّتی تَطَلِعُ عَلَی الْأفئِدةِ عبارت ازین آتش بود و مثال او در اعتقاد عذاب گورست مرده در عذاب گور متألم و سوخته و متوجع و دردمند، و آتش و ضرب پدید نه همچنین درد و وجع و تألم و احتراق عشق موجود و اسباب آن ناپیدا، عاشق بیخواب و بی قرار و بی‌آرام می‌نالد و می‌زارد خلق بیخبر نمک ملامت بر جراحت او می‌پاشند و در هنگام سوزش او خاموش می‌باشند و بدان راه نبرند عجب تر آنست که معشوق گوید دور باش:
هوش مصنوعی: عشق، احساسی است که در درون قلب نهفته و پنهان است. ظهور آن، از شنیدن صدای معشوق یا دیدن زیبایی‌اش به وجود می‌آید. عاشق دائما از درد و رنج و سوزش دل می‌نالد، زیرا آتش این عشق همه وجودش را می‌سوزاند. این آتش، مانند آتش الهی است که به دل‌ها نفوذ می‌کند و مشابه عذاب مردگان در قبر است که به شدت احساس درد و رنج می‌کنند. این عذاب فیزیکی نیست، بلکه درد و رنج و سوزشی است که ناشی از عشق است و عواملی که باعث آن می‌شود، ناپیدا هستند. عاشق، بی‌خواب و بی‌قرار است و زاری می‌کند، اما دیگران بی‌خبر از درد او، فقط او را ملامت می‌کنند و در زمان رنجش، سکوت می‌کنند. چه شگفت‌انگیز که معشوق از او می‌خواهد دور شود.
غیرت آمد بر دلم زد دور باش
یعنی ای نااهل ازین در دور باش
هوش مصنوعی: غیرت بر دلم فشار آورد و به من گفت که ای بی‌لیاقت، از اینجا دور شو و برو.
هر آینه بیچاره را صبر پیشه باید کرد و خود را زیر تیشه باید کرد تا آنچه از احکام عشق برو رود بی او بود تا او را ملوم و خاسر نبود می‌گوید:
هوش مصنوعی: واقعاً برای درک احکام عشق، انسان باید صبوری کند و اگر نیاز باشد، خود را قربانی کند تا بی‌وجود او، عشق بتواند جریان یابد و او هیچ‌گاه احساس شکست و ناکامی نکند.
از من ببرد هر چه ببازم چکنم
وانگه بدرد پردۀ زارم چکنم
هوش مصنوعی: هر چه که از دست بدهم از من می‌گیرد، پس چه کار می‌توانم بکنم؟ و سپس درد و زاری‌ام را پنهان می‌کنم.
چون نیست وصال حضرتش در خور من
با درد فراق اگر نسازم چکنم
هوش مصنوعی: از آنجا که نمی‌توانم به وصال محبوب برسم و درد جدایی برایم سخت است، نمی‌دانم چه باید بکنم.