گنجور

فصل ۹۴

در نظر اول عاشق بیخود شود اگرچه در خواب بود زیرا که شراب مشاهده مرد افکن است هیچ کس را طاقت مقاومت او نبود عِنْدَ ظُهُورِ الْحَقِّ ثُبورُ الْخَلْقِ آنچه اضطراب در وجد از عاشق پدید آید ازین معنی بود و آنچه نوری گفته است بدین قریب است:

اَلْوَجْدُ یُطْرِبُ مَنْ فی الْوَجْدِ راحَتَهُ
وَالْوَجْدُ عِنْدَ وُجُودُ الْحَقِّ مَفْقُودٌ
قَدْ کانَ یُطْرِبُنی وَجْدی فَغَیِبْنی
عَنْ رُؤیَةِ الْوَجْدِ مافی الْوَجْدِ مُوجودٌ

اما بعضی اضطراب از نقصان مضطرب در دید آید و بعضی از کمال واجد در نظر نیاید چنانکه سنگ زیرین آسیا که اندر کمال گردش بود در نظر ساکن نماید وَتَرَی الجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب. چون هستی عاشق در مبادی اشراق نور جمال سوزد لَاَحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ ما انْتَهی اِلیْهِ بَصَرُهُ حرکت یا سکون را در وی درین حال نشان نتوان کرد عجب چون نماند اضطراب که کند هستی عاشق عاریت است و در انتظار مشاهده مانده و بر خود درمانده هر زمان می‌گوید.

انتظارم مده بر آتش و آب
نکند آنچه انتظار کند

در مشاهده نمود با ربود مع است و وجود با خمود مقارن و این سری بوالعجب است ذوق باید چند گویم ای عزیز چون طلیعۀ جمال پیدا شود درِقلعۀ نهاد بقوّت بشکند تا محبّقصد عالم معشوق کند آن شنیده باشی که چون مجنون بعد از کمال عشق نظر بر جمال لیلی افکند هستی او روی بعالم نیستی آورد ای برادر عِنْدَ ظُهورِ الْحَقِّ ثُبُور الْخَلْقِ

چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
رو که از این دلبران کار تو داری و بس
فصل ۹۳: عاشقی را در شریعت بغداد هزار تازیانه زدند از دست نشد و از پای درنیامد واصلی بدو رسید او را از آن حال پرسید گفت محبوب مرا حاضر بود و من بقوت مشاهدۀ او این تحمل کردم. یکی را از عیاران چهار دست و پای بیرون کردند او از آن بی خبر بود یکی بدو رسید او را از آن حال پرسید دید که خوش میخندد گفت آن چه طربست گفت از این طرب چه عجب است گفت محبوب من حاضرستو بعین رعایت در من ناظر مرا قوت مشاهدۀ او مغلوب کرده است و شدت ظهور او مرا از آن محجوب کرده است:فصل ۹۵: فرار عاشق از معشوق در کمال عشق از آنست که وصال کاریست برون از حد او چنانکه الم مفرط موجب هلاکست لذت مفرط هم موجب هلاک است بلکه عین هلاک جَعَلَهُ دَکَّاوَخَرَّ موسی صَعقا.. وَالصَّعِقَ الموتُ بِعَیْنِهِ بِعِزَّة اللّه که اگر در دار جلال در اوان وصال هیچ از قوت بشریت درواصلان باقی باشد بعدم صرف افتد چنانکه اسم وجود بر ایشان ممتنع افتد و مستحیل بلکه بحکم وعدۀ صادق الوعد از خود فانی شوندو بدو باقی گردند تا آن جمال دیده شود اول نور آن جمال دیده شود پس جمال آن نور دیده شود:

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در نظر اول عاشق بیخود شود اگرچه در خواب بود زیرا که شراب مشاهده مرد افکن است هیچ کس را طاقت مقاومت او نبود عِنْدَ ظُهُورِ الْحَقِّ ثُبورُ الْخَلْقِ آنچه اضطراب در وجد از عاشق پدید آید ازین معنی بود و آنچه نوری گفته است بدین قریب است:
هوش مصنوعی: در نگاه نخست، عاشق می‌تواند به شدت مجذوب و شیدا شود، حتی اگر در خواب باشد. زیرا شراب عشق به قدری مسحورکننده است که هیچ کس نمی‌تواند در برابر آن مقاومت کند. هنگام ظهور حقیقت، دیگران از شدت حیرت و شگفتی به حال خود نمی‌رسند. اضطرابی که در وجود عاشق ایجاد می‌شود، ناشی از همین موضوع است و آنچه نور نسبت به این احساس بیان کرده، به همین معنا نزدیک است.
اَلْوَجْدُ یُطْرِبُ مَنْ فی الْوَجْدِ راحَتَهُ
وَالْوَجْدُ عِنْدَ وُجُودُ الْحَقِّ مَفْقُودٌ
هوش مصنوعی: عشق و احساس شور و شوق، آرامش را به کسانی می‌دهد که در این حالت به سر می‌برند، اما وقتی حقیقت وجود دارد، این حالت و شوق دیگر وجود نخواهد داشت.
قَدْ کانَ یُطْرِبُنی وَجْدی فَغَیِبْنی
عَنْ رُؤیَةِ الْوَجْدِ مافی الْوَجْدِ مُوجودٌ
هوش مصنوعی: زمانی وجودش مرا به شوق می‌آورد و به همین خاطر از دیدن حقیقت عشق غافل می‌شوم، زیرا در عشق حقیقتی وجود دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
اما بعضی اضطراب از نقصان مضطرب در دید آید و بعضی از کمال واجد در نظر نیاید چنانکه سنگ زیرین آسیا که اندر کمال گردش بود در نظر ساکن نماید وَتَرَی الجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب. چون هستی عاشق در مبادی اشراق نور جمال سوزد لَاَحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ ما انْتَهی اِلیْهِ بَصَرُهُ حرکت یا سکون را در وی درین حال نشان نتوان کرد عجب چون نماند اضطراب که کند هستی عاشق عاریت است و در انتظار مشاهده مانده و بر خود درمانده هر زمان می‌گوید.
هوش مصنوعی: برخی افراد اضطراب را به دلیل کمبود احساس می‌کنند و برخی دیگر به خاطر کمبود کمال. به عنوان مثال، سنگ آسیاب که به طور کامل در حال چرخش است، همچنان به نظر ساکن می‌آید. همچنین، کوه‌ها را می‌بینی که گویی ثابتند، در حالی که آن‌ها همانند ابرها در حال گذرند. وقتی عشق در دروازه‌های نور جمال می‌سوزد، تابندگی چهره‌اش آنقدر قوی است که نمی‌توان به آن نگاه کرد و در این حالت، هیچ نشانی از حرکت یا سکون نمی‌توان یافت. جالب است که اضطراب نخواهد ماند، زیرا عشق به نوعی عاریه است و در انتظار دیدار باقی مانده و درگیر خود است و همیشه در دل می‌گوید.
انتظارم مده بر آتش و آب
نکند آنچه انتظار کند
هوش مصنوعی: انتظار کشیدن من بر آتش و آب بی‌فایده است، زیرا آنچه در دل دارم، با چنین شرایطی به سرانجام نمی‌رسد.
در مشاهده نمود با ربود مع است و وجود با خمود مقارن و این سری بوالعجب است ذوق باید چند گویم ای عزیز چون طلیعۀ جمال پیدا شود درِقلعۀ نهاد بقوّت بشکند تا محبّقصد عالم معشوق کند آن شنیده باشی که چون مجنون بعد از کمال عشق نظر بر جمال لیلی افکند هستی او روی بعالم نیستی آورد ای برادر عِنْدَ ظُهورِ الْحَقِّ ثُبُور الْخَلْقِ
هوش مصنوعی: در مشاهده و دیدن، با عشق به معشوق مرتبط است و وجود با حالتی از سکون همراه است. این موضوع عجیب و شگفت‌انگیز است. باید بگویم، ای دوست، هنگامی که زیبایی ظاهر می‌شود، دروازه‌ی دلی را با شدت باز می‌کند تا عشق به معشوق کامل شود. شنیده‌ام که وقتی مجنون به کمال عشقش، به زیبایی لیلی نگریست، وجودش به حالتی از نیستی رفت. ای برادر، در زمان ظهور حقیقت، آفریده‌ها در معرض فنا قرار می‌گیرند.
چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
رو که از این دلبران کار تو داری و بس
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی عشق را نشان دادی، وجود هوس در دل‌ها زنده شد، زیرا تنها به تو و دلبرانت وابسته‌اند.