اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرار عاشق از معشوق در کمال عشق از آنست که وصال کاریست برون از حد او چنانکه الم مفرط موجب هلاکست لذت مفرط هم موجب هلاک است بلکه عین هلاک جَعَلَهُ دَکَّاوَخَرَّ موسی صَعقا.. وَالصَّعِقَ الموتُ بِعَیْنِهِ بِعِزَّة اللّه که اگر در دار جلال در اوان وصال هیچ از قوت بشریت درواصلان باقی باشد بعدم صرف افتد چنانکه اسم وجود بر ایشان ممتنع افتد و مستحیل بلکه بحکم وعدۀ صادق الوعد از خود فانی شوندو بدو باقی گردند تا آن جمال دیده شود اول نور آن جمال دیده شود پس جمال آن نور دیده شود:
هوش مصنوعی: فرار عاشق از معشوق در اوج عشق به این دلیل است که پیوند عشقی فراتر از ظرفیت اوست. همانطور که درد شدید میتواند به مرگ منجر شود، لذت زیاد نیز چنین تأثیری دارد و در واقع خودِ هلاکت است. وقتی موسی به شدت احساس وحشت کرد، مرگ در ذات خود با عزت خداوند نمایان شد. اگر در مقام وصال و در جلال الهی، هیچ نشانی از قوت انسانی در عاشقان باقی بماند، آنان به تدریج از وجود خود محو میشوند و تنها به بقای الهی میرسند. در این حالت، ابتدا نور جمال او دیده میشود و سپس خود جمال در تمامیتش جلوهگر خواهد شد.
بیچاره دلم خلعت دیدار بخواست
از هر دو جهان نعرۀ انکار بخاست
هوش مصنوعی: دلم به خاطر دیدار تو از هر دو جهان تقاضای لباس زیبایی میکند و در عین حال از زجر دوری تو فریاد میکشد.
محبوب جواب داد کی خسته رواست
من دیده شوم خصومت از بهرچراست
هوش مصنوعی: محبوب پاسخ داد: چرا باید خسته باشم، وقتی که من فقط به خاطر دشمنی دیده میشوم؟
ای درویش چنانکه عاشق را تن درمیباید داد بدانچهدر پرتو نور معشوق از هستی سفر کند و در نیستی مستقر کند معشوق را هم راضی میباید بود بدانچه عاشق بهستی او هست شود و بشراب مشاهدۀ او مست شود چنانکه معشوق را میباید که عاشق خود را خود نبود عاشق را هم میباید که با اوئی او او باشد حاصلتا قوت عشق ازوجود عاشق قوت نسازد او را بکلی قبول نکند و قابل وصول نکند چون اوئی او را برانداختند و از نیستی او قوت ساختند هرگاهش که طلب کند در خودش یابد تا این کمال حاصل نشود از او گریزان بود ای برادر حقیقت عاشق داند که نهنگ عشق از وجود او چه درمیکشد و از اوئی او چه جدا میکند لا اله الا اللّه جنید در اوان غیبت از خود گفتی مَنِ ابتلائی بِکَ مرا بتو که مبتلا کرد چون از غیبت بحضور آمدی و از عالم خود در کران نور آمدی گفتی زِدْنی فی بَلائی گاه این خنجر آید او نیام و گاه او مرغ و این دام،
هوش مصنوعی: ای درویش، عاشق هنگامی که به نور محبوب دست یابد، از خود دور میشود و در عدم مستقر میگردد. محبوب نیز باید راضی باشد، زیرا عاشق وجود خود را به عشق او میدهد و با دیدار او به مستی میرسد. عاشق و محبوب باید یکدیگر را نادیده بگیرند و در حقیقت عشق، وجود محبوب از وجود عاشق قوت نمیگیرد. اگر عاشق به خود بپردازد، در آن صورت دیگر نمیتواند به محبوب وصل شود. زمانی که عاشق به جستجوی محبوب برمیخیزد، در درون خود او را مییابد. تا زمانی که این کمال به دست نیاید، عشق او را رها نمیکند. برادر، حقیقت عاشق میداند که چه بار سنگینی از عشق بر دوش او است. جنید در دوران غیبت از خود گفت که اگر مرا تو دچار بلا کنی، این بلا برای من شیرین میشود، و وقتی که از غیبت به حضور آمدی و از عالم خویش به نور رسیدی، گفتی برای من بلای بیشتری بیاور چون این گاهی شبیه خنجری است که به سمت تو میآید و گاهی مشابه مرغی در دام.
در مصحف عقل حرف طامات ببین
برسدره برآی و پس خرابات ببین
هوش مصنوعی: در کتاب عقل، به موضوعات پیچیده و مبهم توجه کن و بعد از آن به ویرانیهای دل و روح نگاهی بینداز.
بگذر ز صفات او و در خود بنگر
بیواسطۀ تجلی ذات به بین
هوش مصنوعی: از ویژگیهای او بگذر و به درون خودت نظر کن تا حقیقت وجودیش را به طور مستقیم مشاهده کنی.