گنجور

فصل ۸۶

گریه از تأسف بود وتأسف از فوت محبوب بود چنانکه پیر کنعان از تأسف چندان بگریست که مردم(مردمک)چشمش که خلیفۀ عالم بینائی بود از کسوت عیانی بیرون آمد و جلباب سفید حسرت درخود کشید یا اَسفَی عَلی یوسُفَ و ابْیضّت عَیناهُ مِنَ الحُزْنِ اما روندگان این راه را اسف و حزن نباشد زیرا که ایشان را خوف فقد محبوب نبود، پیری بنزد مریدی آمد او را یافت که در فوت محبوبی میگریست گفت ای پسر دل بمحبوبی می‌بایست داد که فوت بر او روا نبودی تا بقلق و حزن و ضجرت و بکا گرفتار نشدی:

رو دل بکسی ده که نمیرد با تو
از درد فراق او نگریی باری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گریه از تأسف بود وتأسف از فوت محبوب بود چنانکه پیر کنعان از تأسف چندان بگریست که مردم(مردمک)چشمش که خلیفۀ عالم بینائی بود از کسوت عیانی بیرون آمد و جلباب سفید حسرت درخود کشید یا اَسفَی عَلی یوسُفَ و ابْیضّت عَیناهُ مِنَ الحُزْنِ اما روندگان این راه را اسف و حزن نباشد زیرا که ایشان را خوف فقد محبوب نبود، پیری بنزد مریدی آمد او را یافت که در فوت محبوبی میگریست گفت ای پسر دل بمحبوبی می‌بایست داد که فوت بر او روا نبودی تا بقلق و حزن و ضجرت و بکا گرفتار نشدی:
هوش مصنوعی: گریه ناشی از اندوه ناشی از فقدان یک محبوب بود. به گونه‌ای که پیر کنعان به قدری از روی تأسف گریست که مردمک چشمش، که نماد بینایی است، از حالت طبیعی خود خارج شد و خود را در پوشش سفید حسرت مخفی کرد. چنان که در داستان یوسف نیز آمده، چشمانش از غم به شدت سفید شد. اما کسانی که در این مسیر حرکت می‌کنند نباید غم و اندوه را تجربه کنند، زیرا آنها از فقدان محبوب خود نمی‌ترسند. یک پیر به مرید خود نزدیک شد و او را در حال اشک ریختن به خاطر از دست دادن محبوبش یافت. او گفت: "ای پسر، دل باید بر محبوبی بگذارید که فقدان او قابل قبول نبوده وگرنه به اندوه و ناراحتی و گریه دچار نمی‌شدید."
رو دل بکسی ده که نمیرد با تو
از درد فراق او نگریی باری
هوش مصنوعی: به کسی عشق بورز که در غم دوری تو از دنیا نمی‌رود و به خاطر او هرگز دلتنگ نباشی.