گنجور

فصل ۸۷

آنچه دیدۀ عاشق در گریه بود آن از غیرت حقیقت وجود اوست برو و حقیقت وجود او که عشق صفت اوست از غیرت می‌خواهد تادیدۀ او از گریه سفید شود و از دیدن ناامید شود زیرا که داند که آن دیدار بدین دیده دریغ بود:

خوناب از آن همی ببارد چشمم
کاهلیّت دیدنت ندارد چشمم

و روا بود که از آن گرید تا خیره شود و نظر بر جمال آن دلربای نیفکند زیرا که بترسد که آن روی از نازکی بدین نظر مجروح شود چنانکه گفته‌اند:

من تیز در آن روی نیارم نگریست
ترسم که ز نازگی جراحت گردد
فصل ۸۶: گریه از تأسف بود وتأسف از فوت محبوب بود چنانکه پیر کنعان از تأسف چندان بگریست که مردم(مردمک)چشمش که خلیفۀ عالم بینائی بود از کسوت عیانی بیرون آمد و جلباب سفید حسرت درخود کشید یا اَسفَی عَلی یوسُفَ و ابْیضّت عَیناهُ مِنَ الحُزْنِ اما روندگان این راه را اسف و حزن نباشد زیرا که ایشان را خوف فقد محبوب نبود، پیری بنزد مریدی آمد او را یافت که در فوت محبوبی میگریست گفت ای پسر دل بمحبوبی می‌بایست داد که فوت بر او روا نبودی تا بقلق و حزن و ضجرت و بکا گرفتار نشدی:فصل ۸۸: اگر عاشق خواهد که معشوق را یاد کند نتواند چنانکه شبلی گوید چون منی ترا یاد کند و دهان را هر ساعتی هزار بار از آب توبه بشوید ازیاد کردنت هرگاه که خواهد یاد کند سلطان غیرت عشق بانگ برزند اِیّاکَ وَیَحْکَ وَاللّهُ کانَ اِیّاکالعَمْری اگر چه ذکر محبت از محبت بود مَنْ اَحبَّ شَیئاً اَکْثَر ذِکْرَهُ اما اگر این ذکر در حضورست از قلت حرمتست و اگر در غیبت است ذکر غایب غیبت است چنانکه جنید گفت مر شبلی را قدس اللّهُ سرَّ هُما هنگام آنکه شبلی در مجلس او گفت اللّه جنید گفتیاذاکِرُ اِنَّ ذَکَرْتَهُ فی الْغَیبةِ فَذِکْرُ الغایبِ غَیْبَتُهُ واِن ذَکَرْتَهُ فی الحُضورِ فَما راعَیْتَ حقّ الحُرْمَةِ.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنچه دیدۀ عاشق در گریه بود آن از غیرت حقیقت وجود اوست برو و حقیقت وجود او که عشق صفت اوست از غیرت می‌خواهد تادیدۀ او از گریه سفید شود و از دیدن ناامید شود زیرا که داند که آن دیدار بدین دیده دریغ بود:
هوش مصنوعی: آنچه که یک عاشق هنگام گریه می‌بیند، ناشی از غیرت حقیقت وجود خود اوست. برو و حقیقت وجود او که به عشق مربوط می‌شود، از غیرت می‌خواهد تا دیدگان او از گریه پاک شوند و از دیدن ناامید شوند، زیرا او می‌داند که این دیدار با این چشمان، بی‌فایده است.
خوناب از آن همی ببارد چشمم
کاهلیّت دیدنت ندارد چشمم
هوش مصنوعی: چشمم از شدت احساس و اندوه مانند خون جاری می‌شود، چرا که در انتظار دیدن تو هستم و این چشم، توانایی کاهلی و بی‌تفاوتی ندارد.
و روا بود که از آن گرید تا خیره شود و نظر بر جمال آن دلربای نیفکند زیرا که بترسد که آن روی از نازکی بدین نظر مجروح شود چنانکه گفته‌اند:
هوش مصنوعی: و مناسب بود که از آن حجاب بماند تا به زیبایی آن دلربا خیره نشود، زیرا که می‌ترسید آن چهره لطیف با نگاهش آسیب ببیند، چنان که گفته‌اند:
من تیز در آن روی نیارم نگریست
ترسم که ز نازگی جراحت گردد
هوش مصنوعی: ترس دارم که اگر به چهره‌ات نگاه کنم، از زیبایی‌ات دلم بشکند و آسیب ببینم.