گنجور

فصل ۸۱

در عرف عشق عاشق اصلست و عشق معشوق فرع زیرا که عشق در معشوق از تابش عشق عاشق است و این سخن را مدار بر اصلیست و آن اصل آنست که نیاز و درد و سوز و قلق و ضجرت و ولع و نزاع و شوق و احتراق در عشق عاشق یافت شودو بی این جمله ناقص بود و مدار کار عشق باتفاق ارباب عقول بدین جمله است و احوال عشاق دلیل صحت این اصلست باز آنچه وقتی بسط و قبض و انس و روح روی نماید آن کلمات لطف محبوبست که بکرشمه و ناز و دلال گوید:

معشوقه تو باش عاشقی کار تو نیست. این شراب قهر در میدهد اما چون در جام لطف است لذتش در ظاهرست و المشدر باطن زیرا که او را بطعن از مقام عاشقی بدر می کند و خود می‌داند که ازو معشوقی نیابد اما در عالم حقیقت عشق معشوق اصل است و عشق عاشق فرع و سرّاین معنی در یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ یافت شود.

اول از او بد این حکایت عشق
بس مگو عشق را بدایت نیست
عشق چون آتشیست روحانی
روح کس را ازو شکایت نیست
عشق چون بر لطیفهغیبیست
بی نشانست ازو حکایت نیست
بوالعجب سوره‌ایست سورۀ عشق
چار مصحف ازو یک آیت نیست

اما این عشق را مدار بر جباری و قهاری و تعزز و کبریاست:

زانجا که کمال حضرت عزت اوست
اعیان وجود را چه امکان باشد

عقول بشری و ملکی درین سرگردانی‌اند تا بدانند که عشق کدامست و عاشق کدام و معشوق کدام و اینجا لطیفهٔ لطیف است چون عشق حبل رابطه است نتوان دانست که می‌کشد و که انجامد: کسی سرش نمیداند زبان درکش زبان درکش. عقل بیخود می‌گوید او کشید و این انجامید و روا بود که کار برعکس باز گردد و راه دگر سار گردد ایاز محمود گردد و محمود ایاز وَ ماتَشاؤونَ اِلّا انّ یَشاء اللّه. ابویزید قَدّسَ اللّهُ روحَهُ المَزید گفت چندین گاه می‌دانستم که من او را می‌خواهم او مرا پیش از من خواسته بود و از من هیچ درنخواسته بود یُحبّهُم پیش از یُحِبُّونَهُ باید.

فصل ۸۰: عشق عاشق با معشوق دیگرست درین اصل هر یکی در دو مرتبه مقرر می‌شوند و این اگرچه در ظاهر کثرت می‌نماید اما در معنی وحدتست زیرا که چون معشوق عاشق شود هر آینه عاشق معشوق شود کثرت برخیزد و چون معشوق یکی بود و خود یک عاشق را دو معشوق روا نبود ماجَعلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جوفِه اما یک معشوق را روا بود که هزار عاشق بود و هر یک در عشق صادق بود اما اینجا سریست دقیق بدان که عاشق را گذر بر دریای شوقست ونهنگ عشق درو در کمین تازمرۀ عشاق را که بر درگاه سرادق جلال شور و شغب می‌دارند و می‌نالند و می‌زارند با آنکه از استغناءمعشوقخبر دارند بیکبار درکشد و دم درکشد زیرا که از رحمت خلقیت بحقیقت بر درگاه جز زحمت بی فایده نیست خَلقناکُم لّنَرَبَحَ عَنکُم لاتَربَحوا عَنّا:فصل ۸۲: آدمی زاد را همین سعادت بس بود که در محبوبی پیش بود یُحِبُّهم در عقول ثابت است که قوّت فاعله را قوت قابلۀ عشق زیادت است زیرا که در انتظار ظهور اوست و او جز بهنگام معلوم خود سر از بالین فطرت برنیارد و این سری عظیم است بذوق معلوم شود آنچه گویند عاشق جمال طلبد تا در کار آید راستست اما بحقیقت جمال عاشق طلبد تا در گفتن اسرار آید کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیاً لَمْ اُعْرَفْ فَاَحْبَبتُ اَنْ اُعْرَفْ سرّ این معنی است:

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عرف عشق عاشق اصلست و عشق معشوق فرع زیرا که عشق در معشوق از تابش عشق عاشق است و این سخن را مدار بر اصلیست و آن اصل آنست که نیاز و درد و سوز و قلق و ضجرت و ولع و نزاع و شوق و احتراق در عشق عاشق یافت شودو بی این جمله ناقص بود و مدار کار عشق باتفاق ارباب عقول بدین جمله است و احوال عشاق دلیل صحت این اصلست باز آنچه وقتی بسط و قبض و انس و روح روی نماید آن کلمات لطف محبوبست که بکرشمه و ناز و دلال گوید:
هوش مصنوعی: در عشق، عاشق در مقام اصلی قرار دارد و معشوق در مقام فرعی. زیرا عاشق است که با عشق خود به معشوق، احساساتی چون نیاز، درد، شوق و اشتیاق را بروز می‌دهد. این احساسات در عشق عاشق وجود دارند و بدون آن‌ها، عشق ناقص به نظر می‌رسد. بر این اساس، باور عمومی بر این است که عشق حول این محور می‌چرخد و احوال عشاق نیز گواهی بر صحت این مطلب هستند. همچنین، زمانی که عشق به اوج خود می‌رسد، نشانه‌های محبت و زیبایی معشوق به خوبی نمایان می‌شود.
معشوقه تو باش عاشقی کار تو نیست. این شراب قهر در میدهد اما چون در جام لطف است لذتش در ظاهرست و المشدر باطن زیرا که او را بطعن از مقام عاشقی بدر می کند و خود می‌داند که ازو معشوقی نیابد اما در عالم حقیقت عشق معشوق اصل است و عشق عاشق فرع و سرّاین معنی در یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ یافت شود.
هوش مصنوعی: عشق ورزیدن به معشوقه‌ات کار تو نیست؛ این کار صرفاً عشق است. این شراب دلشکسته است، اما وقتی در جام محبت قرار می‌گیرد، لذتش در ظاهر نمایان می‌شود و در باطن، درد و رنجی به همراه دارد، زیرا این حالت عاشق را از مقام عشق دور می‌کند و خود عاشق نیز می‌داند که نمی‌تواند به معشوق واقعی دست پیدا کند. اما در واقعیت، معشوق اهمیت اصلی را دارد و عشق عاشق تنها جنبه فرعی دارد و این معنی در آیه‌ای از قرآن قابل درک است.
اول از او بد این حکایت عشق
بس مگو عشق را بدایت نیست
هوش مصنوعی: نخستین بار که عشق را بد می‌دانستی، بدان که عشق آغاز و پایانی ندارد.
عشق چون آتشیست روحانی
روح کس را ازو شکایت نیست
هوش مصنوعی: عشق همچون آتش مقدسی است که روح انسان‌ها را در بر می‌گیرد و هیچ‌کس از آن نارضایتی ندارد.
عشق چون بر لطیفهغیبیست
بی نشانست ازو حکایت نیست
هوش مصنوعی: عشق مانند لطافت‌ها و زیباهای پنهان است که نشانه‌ای از آن وجود ندارد و نمی‌توان در موردش سخن گفت.
بوالعجب سوره‌ایست سورۀ عشق
چار مصحف ازو یک آیت نیست
هوش مصنوعی: عجبا که عشق کتابی است بسیار بزرگ و مهم، اما حتی یک آیه مشخص ندارد که بتوان آن را از دیگر صفحات جدا کرد.
اما این عشق را مدار بر جباری و قهاری و تعزز و کبریاست:
هوش مصنوعی: اما این عشق به اقتدار و غلبه و بزرگ‌منشی و عظمت وابسته نیست.
زانجا که کمال حضرت عزت اوست
اعیان وجود را چه امکان باشد
هوش مصنوعی: از آنجایی که کمال و عظمت ذات خداوند است، وجود موجودات چگونه می‌تواند امکان داشته باشد؟
عقول بشری و ملکی درین سرگردانی‌اند تا بدانند که عشق کدامست و عاشق کدام و معشوق کدام و اینجا لطیفهٔ لطیف است چون عشق حبل رابطه است نتوان دانست که می‌کشد و که انجامد: کسی سرش نمیداند زبان درکش زبان درکش. عقل بیخود می‌گوید او کشید و این انجامید و روا بود که کار برعکس باز گردد و راه دگر سار گردد ایاز محمود گردد و محمود ایاز وَ ماتَشاؤونَ اِلّا انّ یَشاء اللّه. ابویزید قَدّسَ اللّهُ روحَهُ المَزید گفت چندین گاه می‌دانستم که من او را می‌خواهم او مرا پیش از من خواسته بود و از من هیچ درنخواسته بود یُحبّهُم پیش از یُحِبُّونَهُ باید.
هوش مصنوعی: عقل‌های انسانی و ملائکه در تلاشند تا بفهمند که عشق چیست و چه کسی عاشق و چه کسی معشوق است. این موضوع پیچیده و لطیف است زیرا عشق مانند یک رشته‌ی ارتباطی است که نمی‌توان به راحتی فهمید که چه کسی کشانده می‌شود و چه کسی به دنبال دیگری است. هیچ‌کس نمی‌تواند به‌طور قطع بگوید که این عشق از کجا آغاز می‌شود. عقل می‌گوید که یکی طرف مقابل را به خود جذب کرده و دیگری پاسخ داده است، اما ممکن است این روند معکوس شود و مسیر دیگری را دنبال کند. ابویزید، بزرگ‌مرد معنوی، بیان کرده است که او مدام در دلش حس می‌کرده که او عاشق بوده، اما حقیقت این است که معشوق قبل از او او را خواسته و هرگز از او تقاضایی نکرده است. عشق به نوعی رابطه‌ای است که پیش از آنکه انسان‌ها بخواهند، در دل خداوند قرار دارد.