گنجور

فصل ۸۰

عشق عاشق با معشوق دیگرست درین اصل هر یکی در دو مرتبه مقرر می‌شوند و این اگرچه در ظاهر کثرت می‌نماید اما در معنی وحدتست زیرا که چون معشوق عاشق شود هر آینه عاشق معشوق شود کثرت برخیزد و چون معشوق یکی بود و خود یک عاشق را دو معشوق روا نبود ماجَعلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جوفِه اما یک معشوق را روا بود که هزار عاشق بود و هر یک در عشق صادق بود اما اینجا سریست دقیق بدان که عاشق را گذر بر دریای شوقست ونهنگ عشق درو در کمین تازمرۀ عشاق را که بر درگاه سرادق جلال شور و شغب می‌دارند و می‌نالند و می‌زارند با آنکه از استغناءمعشوقخبر دارند بیکبار درکشد و دم درکشد زیرا که از رحمت خلقیت بحقیقت بر درگاه جز زحمت بی فایده نیست خَلقناکُم لّنَرَبَحَ عَنکُم لاتَربَحوا عَنّا:

چون نیست بسی فایده اندر بودت
آن به که باصل خود همی باز شوی
فصل ۷۹: عندلیب خوش نوای عشق بر درخت سمع و بصر ترنم یکسان کند یعنی چنانکه عشق بطریق بصر اثبات یابد چنان که چون حسن دلربائی در نظر آید بر وی عاشق شود چون از حسن جان افزائی خبر آید هم عاشق شود اما عشقی که بواسطۀ نظر بود دفعةً واحدةً بود بیقراری و بی آرامی در حال اثبات باید و عاشق خواهد که در زمان بدو شتابد. باری عشقی که بطریق خبر بود تازه تازه بود زیرا که اخبار جمال و کمال او دفعةً واحدةً ممکن نبود پس عشق بدو هم دفعةً واحدةً نبود و این اصلی متین است بنا براین اصل چون حسن معشوق مشاهده گردد دل عاشق را بدو میلی پدید آیدو او بدان واسطه در گفت و شنید آید تخم این مشاهدۀ جمال بود و از طرف معشوق کرشمه و دلال بود:فصل ۸۱: در عرف عشق عاشق اصلست و عشق معشوق فرع زیرا که عشق در معشوق از تابش عشق عاشق است و این سخن را مدار بر اصلیست و آن اصل آنست که نیاز و درد و سوز و قلق و ضجرت و ولع و نزاع و شوق و احتراق در عشق عاشق یافت شودو بی این جمله ناقص بود و مدار کار عشق باتفاق ارباب عقول بدین جمله است و احوال عشاق دلیل صحت این اصلست باز آنچه وقتی بسط و قبض و انس و روح روی نماید آن کلمات لطف محبوبست که بکرشمه و ناز و دلال گوید:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق عاشق با معشوق دیگرست درین اصل هر یکی در دو مرتبه مقرر می‌شوند و این اگرچه در ظاهر کثرت می‌نماید اما در معنی وحدتست زیرا که چون معشوق عاشق شود هر آینه عاشق معشوق شود کثرت برخیزد و چون معشوق یکی بود و خود یک عاشق را دو معشوق روا نبود ماجَعلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جوفِه اما یک معشوق را روا بود که هزار عاشق بود و هر یک در عشق صادق بود اما اینجا سریست دقیق بدان که عاشق را گذر بر دریای شوقست ونهنگ عشق درو در کمین تازمرۀ عشاق را که بر درگاه سرادق جلال شور و شغب می‌دارند و می‌نالند و می‌زارند با آنکه از استغناءمعشوقخبر دارند بیکبار درکشد و دم درکشد زیرا که از رحمت خلقیت بحقیقت بر درگاه جز زحمت بی فایده نیست خَلقناکُم لّنَرَبَحَ عَنکُم لاتَربَحوا عَنّا:
هوش مصنوعی: عشق بین عاشق و معشوق متفاوت است و هر یک در دو مرتبه مشخص قرار دارند. هرچند که در ظاهر این تفاوت‌ها به نظر می‌رسد، ولی در عمق معنا یکپارچگی وجود دارد. زمانی که معشوق به عاشق تبدیل می‌شود، عاشق نیز معشوق شده و این کثرت از بین می‌رود. چون معشوق تنها یکی است و نمی‌تواند برای یک عاشق دو معشوق وجود داشته باشد. اما برای یک معشوق فقط یک نفر عاشق کافی است و او می‌تواند هزاران عاشق داشته باشد که هر یک در عشق خود صادق هستند. در اینجا نکته‌ای ظریف وجود دارد؛ عاشق باید از دریای شوق عبور کند و در دل عشق، در کمین باشد. عاشقان در درگاه معشوق شور و شوق به پا می‌کنند و ناله سر می‌دهند، هرچند که می‌دانند معشوق به آنها نیازی ندارد. اینجا، نتیجه‌ای جز زحمتی بی‌فایده برای عاشقان وجود ندارد.
چون نیست بسی فایده اندر بودت
آن به که باصل خود همی باز شوی
هوش مصنوعی: وقتی که فایده زیادی در وجودت نیست، بهتر است که به اصل و هویت واقعی خودت بازگردی.