گنجور

فصل ۷۲

عشق خود را در حدقۀ عاشق جای کند تا روح باصرۀ او را جز بمعشوق نگران ندارد و گفته‌اند که عاشق در در هرچه نگرد معشوق را بیند راستست و سرّاین معنیست. ای عزیز چون عشق با کمال رسد در ولایت وجود عاشق نگنجد آنچه از راه دیده بیرون افتد ناظر بخط او شود برای سلوت را و این آنگاه بود که دانسته بود که مَن مُنِعَ عَنِ النظَر یَتَسلَّی بالاَثَرِ بحقیقت داند که آنچه او را در نظر آید یا از آن بسوی او خبر آید آن خطی بود که معشوق بیند قدرت بر صفحۀ فکرت نگاشته است او بامید سلوت بدان نگران شود و زبان جانش می‌گوید این آن نیست اما بی آن نیست ما رَأیتُ شَیئاً قَطُّ الّا وَرَأیْتُ اللّهَ فیهِ و این رمزی لطیف است:

در دیدۀ من عشق مکانی بگرفت
آتش در زد تا که جهانی بگرفت
چون سوخت همه جهان پس گفت مرا
آن ذره به بین که ملک جانی بگرفت
فصل ۷۱: میان عاشق و معشوق بنوعی مناسبت باید تا عشقاز کمین مکون جمال نماید یکی از حکما این معنی در تقریری می‌آورد و نسبت آن بطیران طیور میکند و می‌نماید که طیور با غیر جنس خود الفت کمتر گیرند درین میان زاغی و کبوتری دیدند که با هم می‌پریدند عجب داشتند حکیم گفت میان ایشان در حالی مشاکلتی پدید آمده است که عروض آن موجب صحبت شده تفحص آن کردند دیدند که هر دو را عرجی عرضی حاصل شده بود فرمود که موجب ائتلاف ایشان درین پرواز این معنی بود و این سرّدقیق است ای عزیز چون در معنی یکی شوند و یگانگی ایشان بی شکی شود اگر در ظاهر یکی از دیگری غنی بود و مستغنی اما آن دیگری بدان یکی محتاج بود و مفتقر اما در باطن در هر دو یک معنی بود خفی از عقول بشری و ملکی که موجب مناسبت شده است یُحِبُّهُم وَ یُحِبِّونَهُ.فصل ۷۳: عشق چون بکمال رسد عاشق از معشوق گریزان شود زیرا که داند که در ظهور او ثبور این بود عِندَظُهورِ الحَقِّ ثبُورِ الخلْقِ و آنچه گفته‌اند هر عاشق را که با خود کار است معشوقه از او بیزار است برین معنی قریبست. ای عزیز در اوان ظهورصباح ضوء مصباح باطل شودو مضمحل گردد اِذا طَلَعَ الصَّباحُ حَصَلَ الاِسْتغناءُ عَنِ المِصْباح:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق خود را در حدقۀ عاشق جای کند تا روح باصرۀ او را جز بمعشوق نگران ندارد و گفته‌اند که عاشق در در هرچه نگرد معشوق را بیند راستست و سرّاین معنیست. ای عزیز چون عشق با کمال رسد در ولایت وجود عاشق نگنجد آنچه از راه دیده بیرون افتد ناظر بخط او شود برای سلوت را و این آنگاه بود که دانسته بود که مَن مُنِعَ عَنِ النظَر یَتَسلَّی بالاَثَرِ بحقیقت داند که آنچه او را در نظر آید یا از آن بسوی او خبر آید آن خطی بود که معشوق بیند قدرت بر صفحۀ فکرت نگاشته است او بامید سلوت بدان نگران شود و زبان جانش می‌گوید این آن نیست اما بی آن نیست ما رَأیتُ شَیئاً قَطُّ الّا وَرَأیْتُ اللّهَ فیهِ و این رمزی لطیف است:
هوش مصنوعی: عشق را در عمق دل عاشق جای ده تا روح او فقط به معشوقش توجه داشته باشد. گفته‌اند عاشق در هر چیزی که نگریست، معشوق را می‌بیند و این حقیقتی عمیق است. هنگامی که عشق به کمال می‌رسد، عاشق دیگر چیزی را در خارج از عشق نمی‌بیند، بلکه فقط آنچه را که در دلش به یاد اوست، مشاهده می‌کند. در این حالت، کسی که نمی‌تواند معشوق را ببیند، با یادآوری عشق خود تسلی می‌یابد و می‌داند که آنچه در ذهنش است، تنها یادگاری از معشوقش است که بر دلش نقش بسته. با امید به آرامش، به این یادگار خیره می‌شود و در درونش می‌گوید که این یادگار نیست، اما بدون آن هم نیست. به طور کلی، او هیچ چیز نمی‌بیند مگر اینکه خدا را در آن تشخیص دهد و این نکته‌ای ظریف و عمیق است.
در دیدۀ من عشق مکانی بگرفت
آتش در زد تا که جهانی بگرفت
هوش مصنوعی: در چشم من، عشق جایگاه خاصی پیدا کرد و مانند آتش شعله ور شد تا اینکه همه جا را در بر گرفت.
چون سوخت همه جهان پس گفت مرا
آن ذره به بین که ملک جانی بگرفت
هوش مصنوعی: وقتی که همه جهان نابود شد، آن ذره به من گفت: ببین که چه چیزی جان را گرفته است.