گنجور

فصل ۷۱

میان عاشق و معشوق بنوعی مناسبت باید تا عشقاز کمین مکون جمال نماید یکی از حکما این معنی در تقریری می‌آورد و نسبت آن بطیران طیور میکند و می‌نماید که طیور با غیر جنس خود الفت کمتر گیرند درین میان زاغی و کبوتری دیدند که با هم می‌پریدند عجب داشتند حکیم گفت میان ایشان در حالی مشاکلتی پدید آمده است که عروض آن موجب صحبت شده تفحص آن کردند دیدند که هر دو را عرجی عرضی حاصل شده بود فرمود که موجب ائتلاف ایشان درین پرواز این معنی بود و این سرّدقیق است ای عزیز چون در معنی یکی شوند و یگانگی ایشان بی شکی شود اگر در ظاهر یکی از دیگری غنی بود و مستغنی اما آن دیگری بدان یکی محتاج بود و مفتقر اما در باطن در هر دو یک معنی بود خفی از عقول بشری و ملکی که موجب مناسبت شده است یُحِبُّهُم وَ یُحِبِّونَهُ.

فَلا تَحتَقِر نَفسی وَاَنتَ حَبیبُها
فَکُلّ أمرِهِ َیَصْبوا اِلی مَن یُجانِسُ

عجب آنکه از دوستی خود اخبار می‌کند یُحِبُّهُم و دوستی تو برخود اظهار میکند یُحّبونَهُ. نه اندک کاریست و بی مناسبتی است آه و هزار آه اگرچه یکی وصف قدیم است و یکی وصف حدث اما باری هست وَذلِکَ سِرُّ لایُمکِنُکَشْفُهُ بِلسانُ المَقالِ.

فصل ۷۰: اگر عشق بلاست و در وی بسی عناست اما قوت او از جفاست آن جفا که معشوق بر عاشق کند چون بحقیقت بنگری آن جفا از معشوق برای طلب وفاست زیرا که در مقام فراق مقام کردن و در پی خودی آرام کردن کثرت و دوئی است او می‌خواهد تا کثرت و دوئی عاشق بوحدت و یکیباز آید و در پی آن پیوندی پدید شود ای عزیز جنگ معشوق صلح آمیز بود و صلح او جنگ آمیز تا طلب مؤید شود و عشق مؤکد گردد و عاشقان کار افتادۀ دل بباد داده دانند که در ابتداء عشق جنگ و عتاب و کرشمه و ناز بود تا عشق محکم گردد و در میانۀ ارتکاب اخطار و ناترسیدن از هلاک و تلف مهجه روی نماید ودر آخر سکون بی حرکت و سکوتبی گفت و انتظاری جست بحاصل آمد و آنچه درین مراتب گفته‌اند بدین قریب است:فصل ۷۲: عشق خود را در حدقۀ عاشق جای کند تا روح باصرۀ او را جز بمعشوق نگران ندارد و گفته‌اند که عاشق در در هرچه نگرد معشوق را بیند راستست و سرّاین معنیست. ای عزیز چون عشق با کمال رسد در ولایت وجود عاشق نگنجد آنچه از راه دیده بیرون افتد ناظر بخط او شود برای سلوت را و این آنگاه بود که دانسته بود که مَن مُنِعَ عَنِ النظَر یَتَسلَّی بالاَثَرِ بحقیقت داند که آنچه او را در نظر آید یا از آن بسوی او خبر آید آن خطی بود که معشوق بیند قدرت بر صفحۀ فکرت نگاشته است او بامید سلوت بدان نگران شود و زبان جانش می‌گوید این آن نیست اما بی آن نیست ما رَأیتُ شَیئاً قَطُّ الّا وَرَأیْتُ اللّهَ فیهِ و این رمزی لطیف است:

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میان عاشق و معشوق بنوعی مناسبت باید تا عشقاز کمین مکون جمال نماید یکی از حکما این معنی در تقریری می‌آورد و نسبت آن بطیران طیور میکند و می‌نماید که طیور با غیر جنس خود الفت کمتر گیرند درین میان زاغی و کبوتری دیدند که با هم می‌پریدند عجب داشتند حکیم گفت میان ایشان در حالی مشاکلتی پدید آمده است که عروض آن موجب صحبت شده تفحص آن کردند دیدند که هر دو را عرجی عرضی حاصل شده بود فرمود که موجب ائتلاف ایشان درین پرواز این معنی بود و این سرّدقیق است ای عزیز چون در معنی یکی شوند و یگانگی ایشان بی شکی شود اگر در ظاهر یکی از دیگری غنی بود و مستغنی اما آن دیگری بدان یکی محتاج بود و مفتقر اما در باطن در هر دو یک معنی بود خفی از عقول بشری و ملکی که موجب مناسبت شده است یُحِبُّهُم وَ یُحِبِّونَهُ.
هوش مصنوعی: در میان عاشق و معشوق باید نوعی مناسبت وجود داشته باشد تا عشق متجلی شود. یکی از حکما به این موضوع اشاره کرده و آن را به پرواز پرندگان تشبیه می‌کند و بیان می‌کند که پرندگان معمولاً با غیر از نوع خود کمتر ارتباط برقرار می‌کنند. در این میان زاغ و کبوتر را مشاهده کردند که با هم پرواز می‌کنند و این برایشان عجیب بود. حکیم بیان کرد که بین آن‌ها نوعی مشابهت وجود دارد که باعث شده تا با هم پرواز کنند. بعد از بررسی، متوجه شدند که هر دو دچار یک نوع نقص حرکتی (عرجی) هستند. حکیم گفت که این مشابهت در پرواز دلیل ارتباط آن‌ها بود. اگر در معانی عمیق‌تر به یکدیگر نزدیک شوند و یگانگی آن‌ها ثابت گردد، حتی اگر یکی از آن‌ها از نظر ظاهری به دیگری بی‌نیاز باشد، ولی در باطن هر دو یک حقیقت مشترک دارند که از درک بشر و موجودات دیگر پنهان است. این مناسبت باعث عشق و محبت میان آن‌ها می‌شود.
فَلا تَحتَقِر نَفسی وَاَنتَ حَبیبُها
فَکُلّ أمرِهِ َیَصْبوا اِلی مَن یُجانِسُ
هوش مصنوعی: پس خودت را کوچک نشمار و مرا از یاد نبر، چون تو برای من عزیز و دوست داشتنی هستی؛ همه چیز به طرف کسی می‌رود که با او هماهنگ و هم‌طراز است.
عجب آنکه از دوستی خود اخبار می‌کند یُحِبُّهُم و دوستی تو برخود اظهار میکند یُحّبونَهُ. نه اندک کاریست و بی مناسبتی است آه و هزار آه اگرچه یکی وصف قدیم است و یکی وصف حدث اما باری هست وَذلِکَ سِرُّ لایُمکِنُکَشْفُهُ بِلسانُ المَقالِ.
هوش مصنوعی: عجب اینجاست که از دوستی خود سخن می‌گوید که آنها را دوست می‌دارد و دوستی تو را بیان می‌کند که او را دوست دارند. این موضوع نه فقط کار کوچکی نیست، بلکه بی‌مناسبت نیز نمی‌باشد. آه و هزار آه! هرچند یکی توصیف قدیم است و دیگری توصیف جدید، اما به هرحال این یک راز است که نمی‌توان آن را با زبان گفتار بیان کرد.